کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادره
لغتنامه دهخدا
بادره . [ دَرَ / رِ ] (اِ) پاچه ٔ شلوار و تنبان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 1 ورق 189 ص ب شود. پاچه ٔ زیرجامه . (سروری ) (رشیدی ).
-
واژههای مشابه
-
بادرة
لغتنامه دهخدا
بادرة. [ دِ رَ ] (ع ص ، اِ) بادره . تأنیث بادر. (قطر المحیط). تیزی خشم و شتابزدگی و خطا در قول یا فعل که از خشم پدید آید، یقال اخشی علیک بادرته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).تندی یا خطا و لغزشهائی که از انسان هنگام تندی و خشم صادر میشود، یقال : ان...
-
جستوجو در متن
-
بوادر
لغتنامه دهخدا
بوادر. [ ب َ دِ ] (ع اِ) ج ِ بادرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
صردغة
لغتنامه دهخدا
صردغة. [ ص ُ دُ غ َ ] (ع اِ) گوشت پاره ای بی استخوان زیر هر دو طرف پهنای گردن گوسفند و آن مر گوسفندان را به منزله ٔ بادره است مر انسان را و این مروی است از امالی هجری . (منتهی الارب ).
-
بدخدمتی
لغتنامه دهخدا
بدخدمتی . [ ب َ خ ِ م َ ] (حامص مرکب ) عمل بدخدمت . مقابل نیکوخدمتی . (یادداشت مؤلف ). بدبندگی . تقصیر. قصور : اما قضای حق برادرش اقچه که بهیچوقت ازو بادره ٔ بدخدمتی صادر نشده است جان او ببخشیدم . (جهانگشای جوینی ). با تقصیر و بدخدمتی که صادر شد از ...
-
نازیة
لغتنامه دهخدا
نازیة. [ ی َ ] (ع اِ) تیزی . (منتهی الارب ). حدت . تیزی و تندی . (المنجد). یقال : بقلبه نازیة؛ در دل او حدت و نشاطی است . (اقرب الموارد). || سرد. (منتهی الارب ). || خطا در قول یا فعل بسبب خشم . بادرة. (اقرب الموارد). || کاسه ٔ پهن دورتک . (منتهی الار...
-
بادرات
لغتنامه دهخدا
بادرات . [ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بادرة. در تداول فارسی قدیم بمعنی انجام یافته و صادرشده بکار رفته است : و در جملگی احوال از حضرت ذوالجلال از بادرات اعمال و صادرات اقوال استغفار میکند. (جهانگشای جوینی ). و تداق از خوف بادرات سخنهای نافرجام و اندیشه های ...
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ ُ ] (ص ) دبه خایه . (برهان قاطع) (فرهنگ اسدی ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). خایه بزرگ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). شخصی که خصیه اش بزرگ شده باشد. (برهان قاطع). مرضی است که خصیه از مقدار کلان شود، و گاهی این مرض در پوست گلو پیدا می شو...
-
فراسیون
لغتنامه دهخدا
فراسیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ) گیاهی است که به عربی صدف الارض گویند و در مؤید گوید: گندنای کوهی است و درکتب طبی نیز چنین است . (آنندراج ). نام گندنای کوهی باشد و آن را به تازی حشیشةالکلب و صوف الارض و سندیان الارض خوانند. چون با نمک بر گزیدگی سگ دیوا...