کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادرنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادرنج
لغتنامه دهخدا
بادرنج . [ دَ رَ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ سدابیان و از نوع مرکبات که میوه اش بزرگ و بوزن بالغ بر یک کیلوگرم میرسد و منحصراً جهت تهیه ٔ مربا و غیره مورد استفاده قرار میگیرد. ترنج . بالنگ . بادرنگ . رجوع به ترنج و بالنگ و بادرنگ شود. (از گیاه شناسی گ...
-
جستوجو در متن
-
باداب رنگ
لغتنامه دهخدا
باداب رنگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) بادرنگ و بادرنج . (ناظم الاطباء). رجوع به بادرنگ شود.
-
باذابرنگ
لغتنامه دهخدا
باذابرنگ . [ رَ ] (اِ) ترنج که میوه ٔ مشهور است . (آنندراج ). رجوع به بادابرنگ ، بادرنگ ، بادرنج ، بادارنگ و ترنج شود. || بازیچه ٔ روم و زنگ ، یعنی مسخره ٔ روزگار. (آنندراج ).
-
باذارنگ
لغتنامه دهخدا
باذارنگ . [ رَ ] (اِ) بادرنگ . ترنج . (فرهنگ سروری ). لیمو و بهی و آبی . (ناظم الاطباء). رجوع به بادرنگ ، بادابرنگ ، بادرنج و شعوری ج 1 ورق 174 شود.
-
بادرنبویه
لغتنامه دهخدا
بادرنبویه . [ دَ رَم ْ ی َ / ی ِ] (اِ مرکب ) یک قسم ریحانست که معرب آن بادرنجبویه است . (شعوری ج 1 ورق 190). رجوع به تذکرة داود ضریر انطاکی ، و بادرنگ بویه ، بادرنج بویه ، باذرنجویه شود.
-
بادارنگ
لغتنامه دهخدا
بادارنگ . [ رَ ] (اِ) ترنج را گویند وآن میوه ای است معروف که پوست آنرا مربا سازند و آنرا بادابرنگ هم میگویند. (برهان ). بمعنی ترنج است و آنرا بحذف الف دوم بادرنگ نیز گویند و رنگ آن زرد می شود. مسعودسعدسلمان گفته :تا کیم از چرخ رسد آدرنگ تا کی ازینگون...
-
لسان الثور
لغتنامه دهخدا
لسان الثور. [ ل ِ نُث ْ ث َ ] (ع اِ مرکب ) گاوزبان وآن گیاهی دوائی باشد. نباتی است مفرّح ، گرم و تر. بوغلس . گل گاوزبان . حمحم . کحیلاء. کحلاء. (منتهی الارب ). کحیلاء یا شنجار که نباتی است . (از المنجد). حکیم مؤمن گوید: لسان الثور، به فارسی گاوزبان ...
-
بادرنگ بویه
لغتنامه دهخدا
بادرنگ بویه . [ رَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معنی آن بعربی اترجیةالرائحه است . (ابن بیطار). گیاهی است که عقرب را هلاک کند و امراض سوداوی و بلغمی را نافع باشد، و بادرنجبویه معرب آنست و در عربی بقله ٔ اترجیه گویند. (برهان ). گیاهی است خوشبوی و ازجمله ٔ ری...
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک و قله ، نشیب )، کردی ، افغانی ، بلوچی و سریکلی «سر» ، استی «سر» ، وخی ، سنگلیچی و منجی «س...