کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بادامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بادامه
لغتنامه دهخدا
بادامه . [ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) پیله ٔ ابریشم را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). نوعی از ابریشم که هنوز آنرا از هم نگشاده باشند. (غیاث ). فیلق . بادامچه : ای که ترا به ز خشن جامه نیست حکم بر ابریشم و بادامه نیست ...
-
جستوجو در متن
-
پیله بندی
لغتنامه دهخدا
پیله بندی . [ ل َ / ل ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل تنیدن کرم ابریشم پیله را. || بسته بندی بادامه های ابریشم .
-
فیلق
لغتنامه دهخدا
فیلق . [ ل َ ] (معرب ، اِ) پیله . (فرهنگ فارسی معین ). پیله . دودالقز. بادامه . (از یادداشت مؤلف ).
-
آبشم
لغتنامه دهخدا
آبشم . [ ش َ ] (اِ) خانه ٔ کرم پیله . (شمس اللغات ). در جای دیگر این لغت دیده نشد و نمیدانم مراد از خانه ٔ کرم ، تلمبار است یا پیله و بادامه و فیلق . || نوعی ابریشم خشن . لاس .
-
پیله دوزی
لغتنامه دهخدا
پیله دوزی . [ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) دوختن بادامه های ابریشم بدونیمه شده بر پارچه ٔ مخملی ، زیبائی و نگار را. || دوختن قطعاتی از بادامچه ٔ پیله میان نقوش و تصاویر بر قطعه مخملی ، زیبائی را.
-
دودالقز
لغتنامه دهخدا
دودالقز. [ دُل ْ ق َزز ] (ع اِ مرکب ) دودالحریر. کرم ابریشم . (ناظم الاطباء). پیله . فیلق . بادامه . کرم کژ. کرم پیله . کرم فیله . کرم ابریشم . دودالحریر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دودالحریر شود.
-
دومغزی
لغتنامه دهخدا
دومغزی . [ دُ م َ ] (ص نسبی ) دومغز. دومغزه . (یادداشت مولف ) : میی کز خودم پای لغزی دهدچو صبحم دماغ دومغزی دهد. نظامی .همه رخ گل چو بادامه ز نغزی همه تن دل چو بادام دومغزی . نظامی .و رجوع به دومغزه شود. || بادام . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
-
نغزی
لغتنامه دهخدا
نغزی . [ ن َ ] (حامص ) زیبا و بدیع بودن . رجوع به نغز شود : ز نغزی هر دری مانند تاجی وز او هر دانه شهری را خراجی . نظامی . || لطافت :همه رخ گل چو بادامه ز نغزی همه تن دل چو بادام دومغزی . نظامی .|| پسندیدگی . (ناظم الاطباء). || ملاست . ملوست . ضد درش...
-
خشن
لغتنامه دهخدا
خشن . [ خ َ ش َ ] (اِ) گیاهی باشد که از آن جامه بافند و فقیران و درویشان پوشند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ). || جامه ٔ ساخته شده از خشن : برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشداین خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری . خاقانی .ای که ترا به زخش...
-
پیله کردن
لغتنامه دهخدا
پیله کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... دندان )؛ گوشت بن آن آماس کردن . گرد آمدن ریم در بن دندان دردگن و بر اثر درد ظاهر شدن . || (... کرم ابریشم )؛بادامه تنیدن کرم ابریشم از لعاب دهان به دور خویش . || (... چشم )؛ جوش کوچک در پلک برآمدن .- پ...
-
قراضة
لغتنامه دهخدا
قراضة. [ ق ُ ض َ ] (ع اِ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : آن غنچه های نستر بادامه های قز شدزرّ قراضه در وی چون تخم پیله مضمر. خاقانی .آن یکی پا نهاده بر سر گنج وین ز بهر یکی قراضه به رنج . نظ...
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن لیث بن نصربن سیار. مردی انقلابی و از خاندانی بزرگ بود و در عهد هارون الرشید عباسی در سمرقند نیابت حکومت داشت . و بعلتی عزل و حبس گردید ولی از زندان گریخت و حاکم سمرقند را کشت و بسال 190 هَ . ق . بر آنجاتسلط یافت و از اطاعت ها...
-
کرم
لغتنامه دهخدا
کرم . [ ک ِ ] (اِ) هر حشره ٔ بری یا مائی و بحری را که به درازی گراید گویند و بغیر آن هم گاه اطلاق کنند. اسم انواعی از حشرات خرد و درشت غالباً دراز و باریک آبی و خاکی و هم آنچه بدین صفت ماند و در معده ٔ آدمی و دیگر جانوران نیز پیدا شود و هم آنچه مردار...
-
تنیدن
لغتنامه دهخدا
تنیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) معروف است . (برهان ) . کار جولاهه و عنکبوت ، بمعنی بافتن . (غیاث اللغات ). عمل جولاهه و عنکبوت . (آنندراج ). بافتن و نسج کردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) (ناظم الاطباء). بافتن چنانکه جولایا عنکبوت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ...