کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باحمیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باغیرت
لغتنامه دهخدا
باغیرت . [ غ َ / غ ِ رَ ] (ص مرکب ) (با + غیرت ) با نام و ننگ . باننگ و نام . غیور. باحمیت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غیرت شود.
-
حمیت
لغتنامه دهخدا
حمیت . [ ح َ ی َ ] (ع اِمص ) مخفف حَمیَّت : کس چه داند که روسپی زن کیست در دل کیست شرم و حمیت و چم . خطیری .هرگز انگشت بتو بر ننهادستم که من از مادر باحمیت زادستم . منوچهری .با که کردستی این صحبت و این عشرت بر تن خویش نبود است تراحمیت . منوچهری .مرد ...
-
رشکن
لغتنامه دهخدا
رشکن . [ رَ ک ِ ] (ص نسبی ) غیور. (از برهان ) (از شعوری ج 2 ص 19). به معنی غیور آمده . (فرهنگ جهانگیری ). مخفف رشک گن . غیور. باغیرت . رشکین . رشکناک .باحمیت . با نام و ننگ . با ننگ و نام . (یادداشت مؤلف ). || غیور. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) ...
-
خوندار
لغتنامه دهخدا
خوندار. (نف مرکب ) دارنده ٔ خون . || قاتل . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : از خجلت رخ تو که خوندار لاله است گلها بزیر شهپر مرغان خزیده اند. میرزا صائب (از آنندراج ).غارتگر جنت از بر و دوش خوندار خلایق از بناگوش . واله هروی . || وارث مقتول . (ناظم الا...
-
غیور
لغتنامه دهخدا
غیور. [ غ َ ] (ع ص ) رشک کن . (دهار). بارشک و نیک غیرتمند. مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، غُیُر. (منتهی الارب ). بسیار غیرت کننده و رشک برنده .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). رشکناک . رشگن . رشک بر. حسود : روزگار غیور بر کریمه ٔ برّ و احسان به منافست ...
-
وطن
لغتنامه دهخدا
وطن . [وَ / وَ طَ ] (ع اِ) جای باش مردم . (منتهی الارب ). جای باشش مردم . (کشاف اصطلاحات الفنون ). جای باشش . جای اقامت . محل اقامت . مقام و مسکن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جائی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد. شهر زاد...