کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایسر
لغتنامه دهخدا
ایسر. [ اَ س َ ] (ع ن تف ) آسان تر. || (اِ) جانب چپ . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). ج ، ایاسر. (مهذب الاسماء). و یسار و ایسر عالم سفلی را خواهد. (حکمت اشراق ص 280). || خجسته تر. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
عیصر
لغتنامه دهخدا
عیصر. [ ع َ ص َ ] (اِخ ) نام جایی است . (از منتهی الارب ).
-
عیثر
لغتنامه دهخدا
عیثر. [ ع َ ث َ ] (ع اِ) عیثر الشی ٔ؛ ذات چیزی و کالبد آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد از لسان ). || نشان خفی . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). اثر مخفی : مالقیت لهم أثرا و لا عیثرا؛ از آنها نه اثری و نه نشان مخفیی دیدم . (ا...
-
ایصر
لغتنامه دهخدا
ایصر. [ اَ ص َ ] (ع اِ) (از «اص ر») رسن کوتاه که دامن خیمه بدان به میخ بربندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آن رسن که دامن خیمه بدان بازبندند. (مهذب الاسماء). || گیاه و گلیمی که در آن گیاه پر کرده اند.ج ، ایاصر. (منتهی الارب ) (آنندراج ...
-
جستوجو در متن
-
اسهل
لغتنامه دهخدا
اسهل . [ اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سهل . آسان تر. سهل تر. اَیسر. اَسمح . اَهون .
-
ابوسرای
لغتنامه دهخدا
ابوسرای . [ اَ س َ ] (اِخ ) قصبه ای است به شمال عراق عرب بساحل ایسر فرات و ایمن خابور بملتقای این دو رود و آن بر خرابه های شهر قرقیسیا بنا شده است .
-
آورتی
لغتنامه دهخدا
آورتی . [ وُ ] (از یونانی ، اِ) آئورت . آوُرطی . ام الشرائین . اُرطی . دبر. شریانی که از بطن اَیْسَر قلب بوسیله ٔ شریانهای دیگر، خون سرخ بهمه ٔ اعضاء رساند. و آن بر دو قسمت است آورتی بطنی و آورتی صدری ، و آورتی صدری را وتین گویند.
-
یسری
لغتنامه دهخدا
یسری . [ ی ُ را ] (ع اِ) دست چپ . خلاف یمنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تأنیث ایسر. چپ . دست چپ . (یادداشت مؤلف ). || بهشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنت . (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) آسانی و فراخی . گویند: یسره اﷲ للیسری ؛ یعنی خداوند ...
-
ابوهاشم
لغتنامه دهخدا
ابوهاشم . [ اَ ش ِ ] (اِخ ) صوفی . اصل وی از کوفه است و شیخ تصوف بود بشام و در رمله میزیست و با سفیان ثوری معاصر بود و سفیان گفت لولا ابوهاشم الصوفی ما عرفت دقیق الریاء و اول کس که او را صوفی خواندند وی بود و پیش از او کسی را به این نام نخوانده اند و...
-
اعسریسر
لغتنامه دهخدا
اعسریسر. [ اَ س َ ی َ س َ ] (ع ص مرکب ) آنکه به هر دو دست برابر کار کند. فان عمل بالشمال فهو اعسر و المؤنث عسراء. عسرأیسرة مؤنث و لایقال : اعسرایسر. (منتهی الارب ). آنکه به هر دو دست کار کند.(آنندراج ) (دهار). آنکه بر دو دست کار کند و اگر بادست چپ...
-
اخوربعی
لغتنامه دهخدا
اخوربعی . [ اَ ؟ ] (اِخ ) ابن حراش . صاحب صفةالصفوه گوید: نام او بما نرسیده است از عبدالملک بن عمیر از ربعی بن حراش روایت شده که او گفت : ما سه برادر بودیم و عابدتر و اصوم و افضل مابرادر وسطی بود و من مدتی غایب بودم و چون به اهل خویش بازگشتم مرا گفتن...
-
ایمن
لغتنامه دهخدا
ایمن . [اَ م َ ] (ع ص ) مبارک . ج ، ایامن . یقال : قدم فلان علی ایمن الیمین ؛ یعنی به یمن و برکت بازآمد از سفر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مبارک تر، چه بر تقدیر معنی مبارک تر اسم تفضیل از یمن است . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ...
-
علی سموقی
لغتنامه دهخدا
علی سموقی . [ ع َ ی ِ س َم ْ مو ] (اِخ ) ابن احمد طائی سموقی . مکنی به ابوالحسن و ملقب به بهاءالدین . وی از بزرگان دعات باطنیه ٔ دروز، و یکی از «حدود خمسه ٔ» آنان بود. از او بکنایت «تالی » و «جناح ایسر» نام برند و «مقتنی » لقب دهند. ونیز بنام «الوزیر...