کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایاز
لغتنامه دهخدا
ایاز. [ اَ ] (اِخ ) نام غلام سلطان محمود : رفته ایاز بر در محمود زاولی طالب معاش غزنی و زاولستان شده . خاقانی .یافته در نغمه ٔ داودسازقصه ٔ محمود و حدیث ایاز. نظامی .یکی خرده بر شاه غزنین گرفت که حسنی ندارد ایاز ای شگفت . سعدی .دست مجنون و دامن لیلی ...
-
واژههای مشابه
-
آیاز
لغتنامه دهخدا
آیاز. (اِخ ) ایاز. آیازاویماق . نام غلام محمودبن سبکتکین . این غلام برای کثرت فِراست و هوش و جنگجوئی و هم زیبائی و جمال محبوب سلطان بود : نکند کار تیر آیازی شل هندی ّ و نیزه ٔ تازی . ابوالفرج رونی .کاندر این راه جمله را شرط است عشق محمود و خدمت آیاز....
-
همه ایاز
لغتنامه دهخدا
همه ایاز. [ هََ م ِ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. دارای 35 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
چشمه ایاز
لغتنامه دهخدا
چشمه ایاز.[ چ َ م ِ اَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نجف آبادشهرستان بیجار که در 15 هزارگزی شمال خاوری نجف آبادو 2 هزارگزی جنوب شوسه ٔ بیجار به سنندج واقع شده و 36 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای همآوا
-
عیاذ
لغتنامه دهخدا
عیاذ. (ع اِ) پناه . (غیاث اللغات ) : جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی گر ندهی بیشکی زایزد خواهم عیاذ. منوچهری .- عیاذاً باﷲ ؛ پناه بر خدا.(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : اگر عیاذاً باﷲ از مخالفان قصدی باشد بر این جانب . (تاریخ بیهقی ص 560). اگر عیاذاً با...
-
عیاذ
لغتنامه دهخدا
عیاذ. (ع مص ) پناه بردن و اندخسیدن . (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملتجی گشتن و پناه بردن . (از اقرب الموارد). || چسبیدن به چیزی ولازم شدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملازم گشتن چیزی را. (از اقرب الموارد)....
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) ابن عقبةبن سکون بن أشرس . جدی جاهلی بود و فرزندانش بطنی از کندة را تشکیل میدهند. (از الاعلام زرکلی از السبائک ).
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) ابن عیاض تنعی . رجوع به ابوقیلة (عیاض ...) شود.
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) ابن موسی بن عیاض اندلسی مغربی مالکی . رجوع به قاضی عیاض و الاعلام زرکلی شود.
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) جدی است جاهلی ، و فرزندان او بطنی از بنی مهدی از جذام تا قحطانیه را تشکیل میدهند. مسکن آنان در بلقاء از بلاد شام بود. (از الاعلام زرکلی از نهایةالارب ).
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (اِخ ) نام چند تن از تابعیان و محدثان است . رجوع به منتهی الارب و تاج العروس شود.
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . (ع مص ) عوض دادن . (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و اصل آن عِواض است که واو ماقبل مکسور به یاء بدل شده است . (از اقرب الموارد). عَوْض . عِوَض . رجوع به عوض شود.
-
عیاض
لغتنامه دهخدا
عیاض . [ ع ِ ] (اِخ ) (فضیل ...) در بیت ذیل از ناصرخسرو اشاره به فضیل بن عیاض است که از مشاهیر عرفا در قرن دوم هجری بود : کجاست یحیی و ذوالنون وکو فضیل عیاض شقیق و شبلی و سفیان کجا و حاتم کو.رجوع به فُضَیل شود.