کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ایاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ایاب
لغتنامه دهخدا
ایاب . (ع مص ) بازگشتن بوطن . (آنندراج ). بازگشتن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23) (منتهی الارب ) : ره سپرش را نه از ذهاب خبر است و نه از ایاب . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || فروشدن آفتاب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرو شدن . غ...
-
ایاب
لغتنامه دهخدا
ایاب . [ اَی ْ یا ] (ع ص ) سقاء. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). و منه حدیث عکرمة: و کان طالوت ایاباً. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
عیاب
لغتنامه دهخدا
عیاب . (ع اِ) ج ِ عَیبة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)(دهار). رجوع به عیبة شود. || کنایه از سینه و دلها است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کادت عیاب الود تصفر؛ نزدیک شد سینه ها از دوستی و مودت تهی گردد. (از اقر...
-
عیاب
لغتنامه دهخدا
عیاب . [ ع َی ْ یا ] (ع ص ) مرد بسیار عیب کننده مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیابة. عیوب . ذموم .
-
جستوجو در متن
-
آئب
لغتنامه دهخدا
آئب . [ ءِ ] (ع ص ) بازگردنده . ج ، اُوّاب ، اُیّاب .
-
آمد و رفت
لغتنامه دهخدا
آمد ورفت . [ م َ دُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) رفت و آمد. آمد و شد. تردّد. مراوَده . ایاب و ذهاب .
-
واحیرتا
لغتنامه دهخدا
واحیرتا. [ ح َ رَ ] (ع صوت مرکب ) (از: «وا» ندبه + منادی مندوب ) عجب . عجیب است . یا للعجب : واحیرتا از حالت سفری که رهسپرش را نه از ذهاب اثر است و نه از ایاب خبر. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 442).
-
رفت و آمد
لغتنامه دهخدا
رفت و آمد. [ رَ ت ُ م َ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) تردد. (ناظم الاطباء). همان آمد و رفت است . (آنندراج ). رفتن و آمدن . ایاب و ذهاب . (فرهنگ فارسی معین ). ذهاب و ایاب .آمد و شد. آمد و رفت . (یادداشت مؤلف ) : ز رفت و آمد غمهای بدمستت خبر دارم صدا آید به ...
-
آمد
لغتنامه دهخدا
آمد. [ م َ ] (مص مرخم ،اِمص ) اسم مصدر یا مصدر مرخّم آمدن . ایاب . مَجی ٔ.- آمد و رفت ؛ رفت و آمد. ایاب و ذهاب .- بدآمد ؛ ضجرت . کراهت .- || شقاوت . نحوست .- بِه ْآمد ؛ نیک آمد. خیر. سعادت : نیک آمد و به آمد خلق خدا ازوست آن بِه ْ بود که قوّت و قدرت...
-
ذهاب
لغتنامه دهخدا
ذهاب . [ ذَ ] (ع مص ) ذهوب . مذهب . رفتن . برفتن . شدن . بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). گذشتن . بگذشتن . گذشت . گذر. مقابل مجی ٔ. آمدن . و مقابل ایاب . بازگشتن : کرایه کردن مال برای ذهاب و ایاب ؛ دو سره کرایه کردن آن . ذهاب و ایاب . آمدو شد. رفت و آمد....
-
دوسره
لغتنامه دهخدا
دوسره . [ دُ س َ رَ / رِ ] (ص نسبی ) صاحب دورأس . دارای دوسر. که دو سر دارد. که دو عضو به نام سر یا رأس بر تن دارد: گشتم سیصد و سه دره ندیدم آدمی دوسره . (یادداشت مؤلف ). || دوجانبه . دوطرفه . دوسویه . از این سوی و آن سوی . || ذهاب و ایاب . رفتن و...
-
چدر
لغتنامه دهخدا
چدر. [ چ َ دَ ] (اِ) بمعنی چاره و علاج باشد. چاره . (برهان ) (آنندراج ). علاج و تدبیر و چاره . (ناظم الاطباء). گزیر. بُدّ : بدان نهیب که در خیلشان فتاد نهاب بجز ایاب نجستند هیچ چار و چدر. قاآنی .رجوع به چاره شود.
-
رفت
لغتنامه دهخدا
رفت . [ رَ ] (مص مرخم ، اِمص ) رفتن . (ناظم الاطباء). ذهاب . عمل رفتن . مقابل آمدن : هر رفتی آمدی دارد. (یادداشت مؤلف ) : که دارد پی و تاب افراسیاب مرا رفت باید چو کشتی بر آب . فردوسی .ترا رفت باید به فرمان شاه نباید گذشتن ز پیمان شاه . فردوسی .که ط...