کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهاب
لغتنامه دهخدا
اهاب . [ اِ ] (ع اِ) پوست یا پوست ناپیراسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پوست حیوان که آنرا دباغت نکرده باشند یا پوست مطلق . (منتخب از غیاث اللغات ). نام است پوست دباغت ناشده را. (از تعریفات جرجانی ). پوست ناپیراسته . (مهذب الاسماء نسخ...
-
واژههای همآوا
-
آحاب
لغتنامه دهخدا
آحاب . (اِخ ) اَحاب . رجوع به اَخاب شود.
-
جستوجو در متن
-
یهاب
لغتنامه دهخدا
یهاب . [ ی َ ] (اِخ ) اهاب . و آن نام موضعی است نزدیک مدینه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اهاب شود.
-
اهب
لغتنامه دهخدا
اهب . [ اَ هََ / اُ هَُ ](ع اِ) ج ِ اِهاب به معنی پوست ناپیراسته . (از آنندراج ). ج ِ اهاب . (ناظم الاطباء). و رجوع به اهاب شود.
-
اهب
لغتنامه دهخدا
اهب .[ اُ هَُ ] (ع اِ) اِهَب . اُهبةَ. ج ِ اهاب پوست یا پوست ناپیراسته . (منتهی الارب ). و رجوع به اهاب شود.
-
آهبه
لغتنامه دهخدا
آهبه . [ هَِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ اِهاب . پوستهای ناپیراسته .
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) مؤمّل بن اهاب . از روات است .
-
منجول
لغتنامه دهخدا
منجول . [ م َ ] (ع ص ) اهاب منجول ؛ پوست شکافته ٔ بازکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
ارمقاق
لغتنامه دهخدا
ارمقاق . [ اِ م ِ ] (ع مص ) ارمقاق اهاب ؛ تُنک شدن پوست . || ارمقاق شی ٔ؛ سست گردیدن آن . || ارمقاق غنم ؛ مردن گوسفندان . (از منتهی الأرب ).
-
احذاء
لغتنامه دهخدا
احذاء. [ اِ ] (ع مص ) نعل و پاپوش دادن . کفش در پای کسی کردن . (منتهی الارب ). نعلین دادن . (تاج المصادر). || بهره از غنیمت دادن . || عطا دادن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || احذاء اهاب ؛ بسیار درانیدن پوست را.
-
مغلوق
لغتنامه دهخدا
مغلوق . [م َ ] (ع ص ) در بسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ): باب مغلوق ؛ در بسته . (ناظم الاطباء). || اهاب مغلوق ؛ پوست پیراسته به غلقة. (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). پوست دباغی شده به غلقة. (از اقرب الموارد). پوست پیراسته به غلقه که درختی ا...
-
حجیر
لغتنامه دهخدا
حجیر. [ ح ُ ج َ ] (اِخ )ابن ابی أهاب بن عَزیز تمیمی حلیف بنی نوفل بن عبد مناف . ابن ابی حاتم و ابن حبان گویند: صحابی است . فاکهی در کتاب «مکة» از طریق عبداﷲبن حثیم از پدرش از حجیربن ابی اهاب روایتی دارد که از نظر تاریخ تشریع صلاة دارای اهمیت است ، ح...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قاسم المدائنی ، مکنی به ابوالهیثم . وی از لیث بن سعد و جز او حدیث میکند. مؤمل بن اهاب میگوید: از یحیی بن حسان شنیدم که میگفت : خالد المدائنی در احادیث منقوله ٔ لیث آنچه از ازهری از ابن عمر روایت شده بود «سالم » راداخل میکرد ...