کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انقاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انقاف
لغتنامه دهخدا
انقاف . [ اِ ] (ع مص ) استخوان دادن کسی را تا مغز برآورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ): انقفتک المخ ؛ استخوان دادم ترا تا مغز برآری . (منتهی الارب ). استخوان کسی را دادن تا مغز از وی بیرون کند. (تاج المصادر بیهقی ). || پر از تخم کردن م...
-
جستوجو در متن
-
منقف
لغتنامه دهخدا
منقف . [ م ُق ِ ] (ع ص ) استخوان دهنده کسی را برای مغز برآوردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ملخ پر از بیضه کننده وادی را. (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). ملخی که در وادی تخم می گذارد و آن را پر از تخم می کند. (ناظم الاطباء) (از ا...