کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انعم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انعم
لغتنامه دهخدا
انعم . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) بانعمت تر. متنعم تر: قال من انعم الناس عیشاً؟ قال من تحلی بالعفاف و رضی بالکفاف وتجاوز مایخاف الی ما لایخاف . (المزهر سیوطی ص 317).- امثال : انعم من حزیم .انعم من حیان اخی جابر . (یادداشت مؤلف ). || نرمتر. (ناظم الاطباء...
-
انعم
لغتنامه دهخدا
انعم . [ اَ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ نِعمَة. رجوع به نعمة شود. || ج ِ نُعم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نعم شود. || ج ِ نَعماء. (از اقرب الموارد). رجوع به نعماء شود. || (اِخ )از اعلام عرب است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
واژههای همآوا
-
آنام
لغتنامه دهخدا
آنام . (اِخ ) نام مملکتی بمشرق شبه جزیره ٔ هندوچین بوسعت 147 هزار کیلومتر مربع و 5600000 تن مردم . کرسی آن هوء و از شهرهای مهم ّ آن توران و محصول آن ابریشم و برنج باشد.
-
آنام
لغتنامه دهخدا
آنام . (ع اِ) اَنام . خلق . جن و انس .
-
انام
لغتنامه دهخدا
انام . [ اَ ] (اِخ ) ناحیه ای از هندوچین شرقی واقع در قسمت مرکزی ویتنام ، بین تونکن و کوشن شین در امتداد دریای چین . (از لاروس ). و رجوع به همین کتاب و آنام شود.
-
انام
لغتنامه دهخدا
انام . [ اَ ] (ع اسم جمع) خلق . (از اقرب الموارد) (زمخشری ) (ناظم الاطباء). مخلوقات ازجن و انس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جن و انسی . (زمخشری ). جن و انس و یا آنچه بر روی زمین است . (ناظم الاطباء). آفریدگان . (السامی ) (مهذب الاسماء). آفریده . (زمخ...
-
جستوجو در متن
-
انعمان
لغتنامه دهخدا
انعمان . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه ، نام دو وادی که هریک را انعم گویند و یا از باب تغلیب مراد وادی انعم و وادی عاقل است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ابوخالد
لغتنامه دهخدا
ابوخالد. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن زیادبن انعم الافریقی . محدث است .
-
شعبانی
لغتنامه دهخدا
شعبانی . [ ش َ ی ] (اِخ ) انعم بن دربن محمدبن معد... شعبانی . جد عبدالرحمان بن زیادبن انعم ؛ او از ابی ایوب روایت کرد و عبدالرحمان وگروهی دیگر از وی روایت دارند. (از لباب الانساب ).
-
عم صباحاً
لغتنامه دهخدا
عم صباحاً. [ ع ِ ص َ حَن ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یعنی صبح شما بخیر. (ناظم الاطباء). مخفف «اَنْعِم ْ صَباحاً».
-
قردمی
لغتنامه دهخدا
قردمی . [ ق َ دَ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبدالرحمان بن طفیل . وی از طرف موسی بن نصیر قاضی افریقا بود. او از علقمةبن وقاص روایت کند و عبدالرحمان بن زیادبن انعم افریقایی از او روایت دارد. (انساب سمعانی ).
-
گبر
لغتنامه دهخدا
گبر. [ گ َ ] (هزوارش ، اِ) در آرامی (هزوارش ) گبرا بمعنی مرد است . رجوع به گبر شود. مرد. مرد بزرگ . معرب آن جبر است :و اسلم براووق حییت به و انعم صباحاً ایها الجبرابن احمر (از تاج العروس از شوابن جنی در: جبر).
-
غطیف
لغتنامه دهخدا
غطیف . [ غ ُ طَ ] (اِخ ) (ابو...) هذلی . تابعی است و او را غضیف و عطیف به عین مهمله و طاء نیز گفته اند. وی از عبداﷲبن عمربن خطاب روایت دارد، و عبدالرحمن بن زیادبن انعم افریقی از او روایت دارد. ابن ابی حاتم گوید: از ابوزرعه اسم او را (ابوغطیف ) را پرس...