کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انطفاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انطفاء
لغتنامه دهخدا
انطفاء. [ اِ طِ ] (ع مص ) فرومردن آتش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). فرومردن آتش و چراغ . (مجمل اللغة). خاموش شدن آتش . (از اقرب الموارد). فرونشستن . خاموش شدن . بمردن . مردن . خاموش گشتن چراغ . طفوء. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
انتفاء
لغتنامه دهخدا
انتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یکسو گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تنحّی . (از اقرب الموارد). || افتادن مو. (از اقرب الموارد). بیوفتیدن برگ از درخت و موی از عضو. || رانده شدن . (ت...
-
انتفاع
لغتنامه دهخدا
انتفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سود یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). سود و نفع گرفتن . (آنندراج ). سود برداشتن . (مصادر زوزنی ). نفع گرفتن . (مؤید الفضلاء) (غیاث اللغات ). سودمند گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). سودبردن . سود گرفتن . ...
-
جستوجو در متن
-
منطفی
لغتنامه دهخدا
منطفی ٔ. [ م ُ طَ ف ِءْ ] (ع ص ) آتش فرومرده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فروکشته . فرومیرانیده . خاموش کرده . فرونشانده . (آتش ، حرارت و مانند آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل بعد و انطفاء شود.
-
انطفا
لغتنامه دهخدا
انطفا. [ اِ طِ] (ع مص ) فرومردن ِ آتش چراغ . (غیاث اللغات ). خاموش شدگی . فرونشستگی . (ناظم الاطباء). خاموشی : جان ناری یافت از وی انطفامرد، پوشید از قبای او قبا. مولوی .و رجوع به انطفاء شود.
-
فروکشتن
لغتنامه دهخدا
فروکشتن . [ ف ُ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) خاموش کردن و انطفاء آتش ، شمع، چراغ و جز آن . (از یادداشتهای مؤلف ) : قندیل زرین آفتاب چراغ سیمین مهتاب فروکشت . (سندبادنامه ). || فرونشاندن فتنه را نیز به کنایت گویند : فتنه فروکشتن از او دلپذیرفتنه شدن نیز بر ا...
-
خاموش گردیدن
لغتنامه دهخدا
خاموش گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بیصدا شدن . ساکت شدن . از سخن بازایستادن . دم فروبستن . خاموش شدن . خاموش گشتن . اِطراق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اِقتِنان .کَرسَمَه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سُموط. ع...
-
خاموش گشتن
لغتنامه دهخدا
خاموش گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بی صدا گشتن . بی سخن گشتن . خاموش شدن . خاموش گردیدن . اِنصاف . اِرمام . رجوع به «خاموش شدن » و «خامش گردیدن » شود : بروی اندر افتاد و بیهوش گشت نگفتش سخن هیچ و خاموش گشت . فردوسی .- خاموش گشتن آتش ؛ خاموش شدن آن ...
-
فرونشستن
لغتنامه دهخدا
فرونشستن . [ ف ُ ن ِ ش َ ت َ] (مص مرکب ) خاموش شدن آتش و هر چیزی که شعله دارد انطفاء : تو آن مشعله ٔ دولتی از برای امیرالمؤمنین که فرونمی نشیند. (تاریخ بیهقی ). || آرام شدن و فروکش کردن فتنه و جز آن : شور جهان بحشمت خواجه فرونشست در هر دلی نشاط بیفز...
-
حجر ثراقی
لغتنامه دهخدا
حجر ثراقی . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب تحفة گوید: حجر ثراقی سنگی است سیاه و بدبو و از صقلیة خیزد و از آتش مشتعل گردد و از آب کم که بر او ریزند شعله ور گردد و از روغن اطفاء یابد. تعلیق او جهت صرع و درد رحم و جهت زنان عاقرو منع اذیت حی...
-
خاموش شدن
لغتنامه دهخدا
خاموش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرف نزدن . (ناظم الاطباء). ساکت شدن . دم فروبستن . زبان در کام کشیدن . از سخن باز ایستادن . اِخراد. (اقرب الموارد). اِرمام . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). اِسکاتة. (اقرب الموارد). اِضباب . (اقرب الموارد) (تاج ...
-
خاموشی
لغتنامه دهخدا
خاموشی . (حامص ) عدم تکلم . (ناظم الاطباء). سخن ناگفتن . بی سخنی . بی کلام بودن . بدون حرف بودن . خموشی . خامشی . امساک از کلام . سَکت . (دهار). سُکات . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). سُکوت (دهار) (ناظم الاطباء) (منتهی ال...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) منصوربن القائم بن المهدی صاحب افریقیة. بروز مرگ پدر او با وی بیعت کردند و او بلیغ و فصیح بود و خطبه ها به ارتجال کردی و ابوجعفر احمدبن محمد المروروذی گوید: بروزی که ابویزید هزیمت یافت من در رکاب منصور بودم و او دو نیزه در دست د...