کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اندی
لغتنامه دهخدا
اندی . [ اَ ] (اِ، ق ) به معنی خاصه باشدکه در مقابل خرجی است . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ). خاصه مقابل خرجی . (ناظم الاطباء). || خصوصاً. (شعوری ج 1 ورق 132 ب ). || امیدواری . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تعجب . (برها...
-
اندی
لغتنامه دهخدا
اندی . [ اَ دا ] (ع ن تف ) سخی تر. بسیار عطاتر. کثیر الخیرتر. (یادداشت مؤلف ). هو اندی منه ؛ او سخی تر است از وی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بلند آوازتر. (یادداشت مؤلف ). هو اندی صوتاً؛ اوبلند آوازتر است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
اندی
لغتنامه دهخدا
اندی . [ اَ ن َ ] (ص مرکب ) در لهجه ٔ قزوین ، نودولت . تازه بدوران رسیده . ندیده . (یادداشت مؤلف ) .
-
اندی
لغتنامه دهخدا
اندی . [ اُ ] (ص نسبی ) منسوب به اندة (شهری در اندلس ). یوسف بن عبداﷲ قضاعی اندی منسوب بدین شهر است . (از معجم البلدان ). و رجوع به معجم البلدان شود.
-
واژههای مشابه
-
اندی خرما
لغتنامه دهخدا
اندی خرما. [ اَ خ ُ ] (اِ مرکب ) اندوخرما. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 192). رجوع به اندوخرما و اربه شود.
-
اندی کلا
لغتنامه دهخدا
اندی کلا. [ اَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بابل با 650 تن سکنه . آب آن از رودخانه کاری و محصول آن برنج ، غلات ، صیفی ، پنبه و کنف است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
جستوجو در متن
-
شیرغازی
لغتنامه دهخدا
شیرغازی . (اِخ ) بیست ویکمین از خانان اوزبک خیوه (از 1127 تا هزار و یکصد و چهل و اندی هَ . ق .). (یادداشت مؤلف ).
-
اشمومی
لغتنامه دهخدا
اشمومی . [ اُ ] (اِخ ) شهاب الدین احمد اشمومی (منسوب به اُشْموم طناح در نزدیک دمیاط مصر). از نحویان بود و در هشتصد و اندی درگذشت . (از تاج العروس ).
-
دیر مرجرجیس
لغتنامه دهخدا
دیر مرجرجیس . [ دَ رِ م َ ج ُ ](اِخ ) دیری است در قسمت شمالی بلد (شهری نزدیک سامرا) که بین آن و جزیره ابن عمر سه فرسخ و اندی است و بر بلندی کوهی قرار گرفته است . (از معجم البلدان ).
-
اعینی
لغتنامه دهخدا
اعینی . [ اَ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از جدها است که بدو نسبت کنند. از آن جمله ابوعلی محمدبن علی محمدبن علی بن احمد اعینی طالقانی فقیه شافعی است . وی به سال پانصد و اندی در کرمان درگذشت .
-
اندوخرما
لغتنامه دهخدا
اندوخرما. [ اَ خ ُ ] (اِ مرکب ) (گیاه ) کهلو. (فرهنگ فارسی معین ). خرمندی . (در زبان مردم گرگان ). (از جنگل شناسی ج 1 ص 192). اندی خرما. انده خرما. رجوع به کلهو و خرمندی شود.
-
ایدی
لغتنامه دهخدا
ایدی . [ اَ ] (حرف ربط) کلمه ٔ رابطه نیز باشد که بعربی ایضاً خوانند و ظاهراً در این معنی با لغت اندی تصحیف خوانی شده باشد. واﷲ اعلم . (برهان ) (آنندراج ) (از جهانگیری ). کلمه ٔ رابطه به معنی نیز. (ناظم الاطباء).
-
جراحی
لغتنامه دهخدا
جراحی . [ ج َرْ را ] (اِخ ) محمدبن عبدالجبار، مکنی به ابوبکر. از روات ثقه و صدوق بود. او از پدر خویش استماع حدیث کرد وابوالحسن محمدبن محمد کراعی از وی روایت کند. وی بسال چهارصدو بیست و اندی درگذشت . (از لباب الانساب ).