کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اندامسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سا
لغتنامه دهخدا
سا. (اِ) ساج ، درخت است در اشتقاق عبرانی نام موسی . (حاشیه ٔ المعرب جوالیقی چ احمد محمد شاکر ص 302 س 12 از لسان ).
-
سا
لغتنامه دهخدا
سا. (اِ) مخفف ساو. باج و خراجی را گویند که پادشاهان از یکدیگر بستانند. (برهان ) (اوبهی ) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف لغت نامه ) : تا روم ز هند لاجرم شاهاگیتی همه زیر باج و سا کردی . عسجدی (از اسدی حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی نخجوانی ).پادشا...
-
سا
لغتنامه دهخدا
سا. (اِ) نوعی از قماش لطیف گرانبها باشد. (جهانگیری ) : تشریفهای فاخر کرده روان زهر سونخ ّ و نسیج و گمّی کوکوز و سای ساده . حکیم نزاری قهستانی (از جهانگیری ).به این معنی اصل آن ساو بوده است . (شعوری ).
-
سا
لغتنامه دهخدا
سا. (اِخ ) نام پیغمبری است .(مجمل التواریخ و القصص ص 426). رجوع به ساب شود.
-
سا
لغتنامه دهخدا
سا. (پسوند) ادات تشبیه است در آخر کلمات . مخفف آسا: شبه ، نظیر، مانند، مثل ، چون ، گون ، گونه ، آسا، وار، شبیه ، شکل ، صفت . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) : در بدی و گدی توئی منحوس ساستا سا وساسیا آسا. فرالاوی .باری ز سنگ ، چشمه ٔ آب آورد بر...
-
سا
لغتنامه دهخدا
سا. (نف مرخم ) سای و ساینده . این کلمه بصورت مزید مؤخر (پسوند) با کلمات دیگر ترکیب شود و بمعانی زیر آید:1 - ساینده ، لمس کننده . مماس شونده : آسمان سا، اوج سا، بندسا، پهلوسا، جبهه سا، جبین سا، سرمه سا، سمن سا، فلک سا، گردون سا : در آن سنگ بسته در او...
-
اندام
لغتنامه دهخدا
اندام . [ اَ ] (اِ) بدن . (برهان قاطع) (سروری ) (هفت قلزم ). بدن و تن . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بمجاز تمام بدن بلکه مطلق جسم را گویند لهذا اندام گل ، اندام کوه و اندام آفتاب هم آمده . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). تن . بدن . جسم . کالبد. (فرهنگ ف...
-
اندام
لغتنامه دهخدا
اندام . [ اِ ] (ع مص ) پشیمانی دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پشیمان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
-
کشک سا
لغتنامه دهخدا
کشک سا. [ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه کشک ساید. آنکه کشک را در آب ریزد و با دست بساید تا آب کشک بدست آید. (یادداشت مؤلف ).
-
گانه سا
لغتنامه دهخدا
گانه سا. [ ن ِ ] (اِخ ) خدای هندی دارای سری شبیه به سر فیل . وی رب النوع علم و ادب محسوب می شود.
-
سخت سا
لغتنامه دهخدا
سخت سا. [ س َ ] (اِ مرکب ) نام داواز کشتی که هندیان گهسا گویند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
غالیه سا
لغتنامه دهخدا
غالیه سا. [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) غالیه سای . رجوع به همین مدخل شود : مگر تو شانه زدی زلف عنبرافشان راکه باد غالیه سا گشت و خاک عنبربوست .حافظ.
-
جبهه سا
لغتنامه دهخدا
جبهه سا. [ ج َ هََ / هَِ ] (نف مرکب ) آنکه پیشانی را بزمین میمالد. || درخواست کننده از روی عجز و نیاز. (ناظم الاطباء). جبهه سای . رجوع به جبهه سای شود.
-
دندان سا
لغتنامه دهخدا
دندان سا. [ دَ ] (نف مرکب ) دندان سای . ساینده ٔ دندان . || (اِ مرکب ) تخم خرفه . (ناظم الاطباء). تخم خرفه را گویند که به عربی بقلةالمبارکه خوانند. (آنندراج ) (از لغت محلی شوشتر) (از خفی علایی ). || پوست درخت گردکان که زنان بر دندان مالند تا لب دهانش...
-
سرمه سا
لغتنامه دهخدا
سرمه سا. [ س ُ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ سرمه . که سرمه ساید. سرمه کوب : در آئینه ٔ دل خیال فلک رابجز هاون سرمه سایی نبینم . خاقانی .صد جام لبالب است در گرددر حلقه ٔچشم سرمه سایش .شیخ العارفین (از آنندراج ).