کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انجاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انجاد
لغتنامه دهخدا
انجاد. [ اِ ](ع مص ) به نجد برآمدن یا بسوی نجد برآمدن . (منتهی الارب ). بنجد درآمدن یا بسوی نجد درآمدن . (آنندراج ). بنجد شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). از نجدبرآمدن و بسوی نجد رفتن . (ناظم الاطباء). و منه المثل : انجد من رای حضناً، و حضن...
-
انجاد
لغتنامه دهخدا
انجاد. [اَ ] (ع اِ) ج ِ نجد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زمینهای بلند. (از آنندراج ). || ج ِ نَجِدِ و نَجُد. (از اقرب الموارد). ج ِ نَجِد و نُجُد و نَجد و نَجید. (ناظم الاطباء). ج ِ نَجِد.دلاوران یگانه درآینده در اموری که دیگران در و...
-
جستوجو در متن
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ ج ِ ] (ع ص ) آنکه از کار یا زحمتی عرق کند. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || دلاورِ درآینده در اموری که دیگران در آن عاجز باشند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). نُجُد. (المنجد). ج ، انجاد. || سریعالاجابة در آنچه بدان خوانده شود. نُجُد. (از المن...
-
مساعیر
لغتنامه دهخدا
مساعیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِسعار. (ناظم الاطباء). مساعر. || برانگیزندگان شدتهای حرب و اشتعال نایره ٔ آن و افروزش نارها : ابوعبداﷲ طائی با مساعیر عرب مقدمه ٔ لشکر ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 349). با قومی که مشاهیر انجاد و مساعیر اعداد بودند روی به...
-
منجد
لغتنامه دهخدا
منجد. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) به سوی نجد درآینده و در شهرهای نجد شونده . ج ، مناجد و مناجید. (ناظم الاطباء). به نجد درآینده . مقابل مُتهِم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : امتهمون انتم ام منجدون . (معجم البلدان ج 6 ص 156، یادداشت ایضاً). || یاری دهنده . رج...
-
اکراد
لغتنامه دهخدا
اکراد. [ اَ ] (ع اِ)ج ِ کُرد که قومی است از عجم ، اکثر ایشان صحرانشین باشند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ِ کرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : امیرشمس المعالی دو هزار مرد از انجاد اکراد به مدافعت او پیش باز فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 183). و...
-
نجید
لغتنامه دهخدا
نجید. [ ن َ ] (ع اِ) شیربیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شیر را گویند به سبب شجاعت و جرأتش . (از اقرب الموارد). || (ص ) دلیر درگذرنده در امور معضل . (منتهی الارب ). شجاعی که در کارهائی داخل شود که دیگران عاجزند. (از اقرب الموارد). || وقاد. شجاع...
-
نجاد
لغتنامه دهخدا
نجاد. [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نجد. رجوع به نجد شود. || حمایل تیغ. (منتهی الارب ). بند شمشیر که بر دوش و سینه حمایل اندازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حمایل شمشیر. (ناظم الاطباء). دوال شمشیر. (مهذب الاسما). || طویل النجاد؛ مرد درازقامت . (منتهی الارب ). ک...
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ ج َ ] (ع مص ) رنج دیدن .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) || مانده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعیا. (اقرب الموارد). || اندوهناک گردیدن . (آنندراج ). || خوی کردن از ماندگی و رنج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب ا...
-
نجد
لغتنامه دهخدا
نجد. [ ن َ] (ع اِ) زمین بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). آنچه مشرف و مرتفع باشد از زمین . (اقرب الموارد). زمینی بر بالا. (مهذب الاسما). فراز. (نصاب ) خلاف غور. (غیاث اللغات ). ج ، انجد، انجاد، نجاد، نجود، نُجُد، انجدة : ...
-
تمشیت
لغتنامه دهخدا
تمشیت . [ ت َ ی َ ] (مص ) مأخوذاز مشی بمعنی جاری کردن و روان کردن .... (غیاث اللغات ). پیشرفتگی و ترقی و برتری و استحکام و صیانت و تربیت و نظم و ترتیب و انتظام و آراستگی . (ناظم الاطباء) : و در تمشیت کار او قصب السبق از ملوک عالم و سلاطین جهان بربای...
-
اسفار
لغتنامه دهخدا
اسفار. [ اَ ] (اِخ ) ابن کردویه . در ترجمه ٔ تاریخ یمینی (ص 99 ، 100) آمده : تاش مدت سه سال به جرجان بماند و همگی خاطر او بخدمت نوح بن منصور ملتفت بود... ابوسعید شبیب را بفخرالدوله فرستاد و بر معاودت حضرت بخارا معاونت خواست و او اسفاربن کردویه را نام...
-
سابق
لغتنامه دهخدا
سابق . [ ب ِ ] (اِخ ) شوهر خواهر اتابک مظفرالدین زنگی بن مودود (557 - 571) از اتابکان سلغری فارس است . و رباط سابقی بیضا منسوب بدوست . در سال 557 هنگامی که سنقر نخستین فرمانروای سلغری در گذشت برادرش زنگی که منصب ولایت عهد داشت در شیراز نبود. سابق بات...
-
اعداد
لغتنامه دهخدا
اعداد. [ اَ ] (ع اِ)ج ِ عَدَد. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (تاج العروس ). ج ِ عدد. شمارها. (آنندراج ). عددها و شمارها. (ناظم الاطباء). شمارها. ج ِ عدد. (دهار) : با قومی که مشاهیر انجاد و مساعیر اعداد بودند روی بطائی آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 351...