کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انباردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انباردن
لغتنامه دهخدا
انباردن . [ اَم ْ دَ ] (مص ) پر کردن و انبار کردن چیزی از چیزی دیگر. (برهان قاطع) (آنندراج ). انباشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پر کردن . انبار کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : تو جیحون مینبار هرگز بمشک که من برگشایم در گنج...
-
جستوجو در متن
-
ننباردن
لغتنامه دهخدا
ننباردن . [ نَم ْ دَ ] (مص منفی ) نینباردن . ناانباردن . مقابل انباردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به انباردن شود.
-
انباردنی
لغتنامه دهخدا
انباردنی . [ اَم ْ دَ ] (ص لیاقت ) آنچه قابل انباردن باشد.
-
برانباردن
لغتنامه دهخدا
برانباردن . [ ب َ اَم ْ دَ ] (مص مرکب ) انباردن . انباشتن .ور سر بکشد خرد ز هشیاری برپشتش بار دین برانبارد. ناصرخسرو.رجوع به انباردن شود.
-
انباریدن
لغتنامه دهخدا
انباریدن . [ اَم ْ دَ ] (مص ) انبار کردن و پر کردن . || پُر کردن فرمودن . || خراب کردن .(ناظم الاطباء). و رجوع به انباردن و انباشتن شود.
-
برانباشتن
لغتنامه دهخدا
برانباشتن . [ ب َ اَم ْ ت َ ] (مص مرکب ) انباشتن . انباردن : دک ؛ برانباشتن چاه . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به انباشتن شود.
-
انبارش
لغتنامه دهخدا
انبارش . [ اَم ْ رِ ] (اِمص ) انباردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). پر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) هر چیزی که درون چیزی را بدان پر کنند و آنرا بعربی حشو گویند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) : چو مخزن پر مکن از هرچه ی...
-
تنافور
لغتنامه دهخدا
تنافور. [ ت َ ] (اِ) مقداری از گناهان باشد به شریعت زردشت . (برهان ). محکوم بسبب گناهان در دین زرتشتی . (فرهنگ فارسی معین ). بمعنی گناه اندک بر وفق شریعت زردشت چنانکه ما صغیره گوییم . (انجمن آرا) (آنندراج ). مقداری از گناهان و گناهان صغیره . (ناظم ال...
-
گوالیدن
لغتنامه دهخدا
گوالیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوال + -یدن ، پسوند مصدری ) قیاس شود با بالیدن . هندی باستان ، وی + ورذ (نمو کردن ، رشد کردن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بالیدن و نمو کردن ، اعم از انسان وحیوان . (برهان ) (آنندراج ). اِرباء. اِنماء: ایفاع ؛ گوالی...
-
انباشتن
لغتنامه دهخدا
انباشتن . [ اَم ْ ت َ ] (مص ) پر کردن و مملو گردانیدن و انبار نمودن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). آکندن . ممتلی کردن . امتلاء. (یادداشت مؤلف ). کبس . (تاج المصادر بیهقی ). پر کردن جای عمیق بخاک و جز آن . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید ا...
-
پر کردن
لغتنامه دهخدا
پر کردن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن . مملو کردن . قطب ، زَند. تزنید. اِملاء. کعب . مَلأ. مَلاءة. مِلاءة. اِمداء.دَعدعة. ادماع . ادساق . دسع. مماداة. مِداء. شَحَط. شحوط. مشحط. زَفت . سَجر. قعز. اک...
-
ر
لغتنامه دهخدا
ر. (حرف ) حرف دوازدهم از الفبای فارسی و دهم از حروف هجای عرب (ابتث ) و بیستم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل آن را به دویست دارند و از حروف مکسوره و زلاقه و مسروری و منفصله یا خواتیم و آنیه و مهمله (غیر منقوطه ) و نورانیه یا حروف حق و متشابهه یامتزاوجه و...