کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امیرخسرو دهلوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
امیرخسرو دهلوی
لغتنامه دهخدا
امیرخسرو دهلوی . [ اَ خ ُ رَوِ دِ ل َ ] (اِخ ) شاعر بزرگ فارسی گوی هند از قبیله ٔلاچین ترک بود، پدرش سیف الدین محمود در شهرکش ترکستان ساکن و رئیس قبیله ٔ خود بود. صاحب تاریخ فرشته و دولتشاه سمرقندی وی را از امرای بلخ دانسته و نوشته اند که در حمله ٔ چ...
-
جستوجو در متن
-
میرخسرو
لغتنامه دهخدا
میرخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) دهلوی . رجوع به امیرخسرو دهلوی شود.
-
میرین
لغتنامه دهخدا
میرین . [ رَ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ٔ تازی کنایه است از امیرخسرو دهلوی و امیرحسن دهلوی . (از ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ).
-
دهلوی
لغتنامه دهخدا
دهلوی . [ دِ ل َ ] (اِخ ) امیرخسروبن سیف الدین محمود، شاعر پارسی گوی هند در قرن هفتم و اواخرقرن هشتم . رجوع به امیرخسرو در همین لغت نامه شود.
-
آخورگاه
لغتنامه دهخدا
آخورگاه . [ خُرْ ] (اِ مرکب ) آخورگه . آخُر : ابلق ایام در آخورگهش زاویه ٔ فخر و تفاخرگهش .امیرخسرو دهلوی .
-
امیرلاچین
لغتنامه دهخدا
امیرلاچین . [ اَ ] (اِخ ) پدر امیرخسرو دهلوی بود. (سیر الاولیاء از حاشیه ٔ تذکره ٔ میخانه چ تهران ص 67).
-
پوختن
لغتنامه دهخدا
پوختن . [ ت َ ] (مص ) پختن : همه کس بهر غارت حیله میپوخت شه غازی بت و بتخانه میسوخت .امیرخسرو دهلوی .
-
پاشنا
لغتنامه دهخدا
پاشنا. (اِ) پاشنه . عقب : عملهای جهان برعکس هم هست که بر ملکت گدائی را دهد دست چنین هم دیده ام کافسرده پائی بتخت زر دریده پاشنائی . امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ جهانگیری ).نیست مدبر اهل ترک ار خودندارد کفش از آنک هر شکاف از پاشنایش دین و دولت را دراست . ...
-
کشتبان
لغتنامه دهخدا
کشتبان . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) زارع . (آنندراج ) : نه بهر عبره کردن کشتبان را قسمت غله نه بهر باج خواهی کاربان را رحمت عامل .امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).
-
ادب آموخته
لغتنامه دهخدا
ادب آموخته . [ اَ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) فرهیخته . فرهنگ یافته : آنکه ز نخلیش خمی کمتر است با ادب آموختگان خمتر است .امیرخسرو دهلوی .
-
پائین پرست
لغتنامه دهخدا
پائین پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) مطیع. بنده . خدمتکار : نداری شرم ازین خورشید نوشادکنی پائین پرستی چند را یاد.امیرخسرو دهلوی .
-
ترک ا
لغتنامه دهخدا
ترک ا. [ ت َ رَ کُل ْ لاه ] (اِخ ) از القاب امیرخسرو دهلوی . رجوع به فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 517 شود.
-
دهلو
لغتنامه دهخدا
دهلو. [ دِ ] (اِخ ) نام شهری در هندوستان که دهلی نیز گویند. (ناظم الاطباء). صورتی از دهلی و منسوب به آن دهلوی است : سخن زان گونه گفتم من بلند امروز در دهلوکه از خواب گران بیدار کردستم به شروانش . امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).سریری که شیرین و خسرو زدن...
-
غلطکار
لغتنامه دهخدا
غلطکار. [ غ َ ل َ ] (ص مرکب ) فریبنده . حیله ساز. رنگ آمیز. (ناظم الاطباء). گمراه کننده : از نظر دل به جهان کن نظرزآنکه غلطکار بود چشم سر. امیرخسرو دهلوی .|| غلطکننده . خطاکننده . خطاکار.