کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
امضاء با یک حرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جعل امضاء
لغتنامه دهخدا
جعل امضاء. [ ج َ ل ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بدون اجازه بجای دیگری امضا کردن . پای نوشته یا سندی را بدون رضایت دیگری بنام او امضا کردن .مهر و امضاء دیگری را در غیاب او و بدون اجازه گرفتن از او بکار بردن . رجوع به جعل (اصطلاح حقوق ) شود.
-
صاحب امضاء
لغتنامه دهخدا
صاحب امضاء. [ح ِ اِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از وزیر و نویسندگان باشد. (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
باوصف
لغتنامه دهخدا
باوصف . [ وَ ف ِ ] (حرف اضافه مرکب ، حرف ربط مرکب ) دارای وصف . با وجودِ. (آنندراج ). اگرچه . (آنندراج ).
-
گا
لغتنامه دهخدا
گا. (ترکی ، حرف اضافه ) در ترکی ترجمه ٔ حرف «با» که برای الصاق و صله آید و ترجمه ٔ حرف «اِ» که حرف ربط است و در بعضی جاها افاده ٔ مفعولیت نیز میکند. (غیاث ) (آنندراج ).
-
حرف ملبوبی
لغتنامه دهخدا
حرف ملبوبی . [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف مکتوبی . در اصطلاح اهل جفر در برابر حرف ملفوظی و حرف مسروری است ، و آن حرفی باشد که نام آن از دو حرف تشکیل شود و آنها دوازده حرفند: با تا ثا حا خا را زا طا ظا فا ها یا. و در فرهنگ جهانگیری اینه...
-
حرف مسروری
لغتنامه دهخدا
حرف مسروری . [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح اهل جفر در برابر حرف ملفوظی و حرف ملبوبی است . حرفی است که نام آن ازسه حرف تشکیل شده و اول و آخر آن یک جنس باشد: میم (م ی م )، نون (ن و ن ). رجوع به حرف ملفوظی و ملبوبی شود. و در جهانگیری...
-
حرف ملفوظی
لغتنامه دهخدا
حرف ملفوظی . [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح جفر، در برابر حرف ملبوبی و حرف مسروری است . و آن حرفی است که نام آن از ترکیب سه حرف پدید آید بشرط آنکه حرف اول و آخرش از دو جنس باشد، چون : الف (= ا ل ف ) و جیم (= ج ی م ) و اینها سیزده ح...
-
حرف مصوت
لغتنامه دهخدا
حرف مصوت . [ ح َ ف ِ م ُ ص َوْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف صدادار. ویل . حرف مد. حرف لین . حرف عله ٔ ساکن که حرکت پیش از آن ، هم جنس آن باشد. در برابر حرف صامت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). حروف مصوته عبارتند از الف و واو و یاء که گاهی حرف و گاه...
-
مشکول
لغتنامه دهخدا
مشکول . [ م َ ] (ع ص ) آن است که یک دست و یک پای سفید دارد. (مهذب الاسماء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). در عربی یک دست و یک پای سفید را گویند از دواب . (برهان ) (آنندراج ). || اسبی که دارای شکال یعنی پای بند باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط)...
-
هفت
لغتنامه دهخدا
هفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده ، اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و ش...
-
حرف قید
لغتنامه دهخدا
حرف قید. [ ح َ ف ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از حروف قافیه است . شمس قیس گوید: هر حرف ساکن (غیر حرف مد و لین ) که ماقبل رَوی ّ باشد آنرا حرف قید خوانند. و حرف قید ده است : «ب » چنانکه ابر و گبر. «خ » چنانکه بخت و رخت . «ر» چنانکه سرد و...
-
تفخیم
لغتنامه دهخدا
تفخیم . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگ گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بزرگ داشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بزرگ کردن . (غیاث اللغات ). بزرگ داشتن و بزرگ قدر گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) : و ...
-
تحریف
لغتنامه دهخدا
تحریف . [ ت َ ] (ع مص ) بگردانیدن سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گردانیدن سخن از جای وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). گردانیدن سخن و چیزی را از وضع و حالت خود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).برگردانیدن . (ترجمان ...
-
شمرده
لغتنامه دهخدا
شمرده . [ ش ِ / ش ُم َ / م ُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) تعدادشده . حساب شده و در حساب آمده . (ناظم الاطباء). مخفف شمارده که بمعنی شمار کرده و معدود است . (آنندراج ). معدود. (دهار).- دم شمرده ؛ معدود. نفس قابل شمارش : تو سالیانها خفتی و آنکه بر تو شمرددم...