کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الله
لغتنامه دهخدا
الله . [ اُ ل َ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
خواهرگیر
لغتنامه دهخدا
خواهرگیر. [ خوا / خا هََ ] (اِ مرکب )خواهرخوانده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : از دگر سو چون خلیل اللَّه دروگرزاده ام بود خواهرگیر عیسی مادر ترسای من .خاقانی (از آنندراج ).
-
تبهیج
لغتنامه دهخدا
تبهیج . [ ت َ ] (ع مص ) زیبا گردانیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). زیبا و نیکو گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): بهج اللّه ُ وجهه ُ؛ حسّنه ُ. (قطر المحیط).
-
دندی
لغتنامه دهخدا
دندی . [دَ ] (حامص ) صفت و حالت دند. دند بودن : بعون اللَّه بتی مشهور و معروف چو عوّانان به قلاشی و دندی . سوزنی (از جهانگیری ).رجوع به دند شود. || گسی . عفوصت . عفصی . قبض . (یادداشت مؤلف ).
-
عین ا
لغتنامه دهخدا
عین ا. [ ع َ نُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) چشم خدای . حفظ خدای . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : تو شب به روضه ٔ نبوی زنده داشته عین اللهت بلطف نظر پاسبان شده . خاقانی .دیوان مرا که گنج عرشی است عین اللَّه گنج بان ببینم . خاقانی .بینی جمال حضرت عین اللَّه آن ...
-
عوان
لغتنامه دهخدا
عوان . [ ع َوْ وا ] (ص ) سخت گیرنده و ظالم و زجرکننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عَوان شود. || سرهنگ دیوان سلطان . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عَوان شود : بعون اللَّه نه ای معروف و مشهورچو عوانان به قلاشی و رندی .سوزنی .
-
تخییب
لغتنامه دهخدا
تخییب . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) نومید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). خائب گردانیدن . (زوزنی ). ناامید گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) : خَیَّبَه ُ اللّه ُ؛ ناامید گردانید او را خدای . (منتهی الارب ).
-
عواج
لغتنامه دهخدا
عواج . [ع َوْ وا ] (ع ص ) آنکه با خود عاج داشته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صاحب عاج . (از اقرب الموارد). || عاج فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بعون اللَّه نه ای معروف و مشهورچو عواجان بقلاشی و...
-
دای مرگ
لغتنامه دهخدا
دای مرگ . [ م َ ] (اِخ ) نام موضعی میان همدان و کرمانشاه و بدین موضع جنگی افتاده است میان جلال الدین بن یونس وزیر الناصرلدین الله خلیفه ٔ عباسی و سلطان طغرل سلجوقی در 583 هَ . ق . (از اخبارالدولة السلجوقیة ص 177). و نیز رجوع به دای مرج شود.
-
تخویل
لغتنامه دهخدا
تخویل . [ ت َخ ْ ] (ع مص ) پادشاه گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || خداوند چیزی گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). دادن و ملک گردانیدن خداوند برای کسی مال را. (منتهی الارب ) (آن...
-
قلاشی
لغتنامه دهخدا
قلاشی .[ ق َل ْ لا ] (حامص ) حرفه ٔ قلاش . عمل قلاش : با دل گفتم که ای همه قلاشی چونی و چگونه ای کجامی باشی . انوری .بعون اللَّه نه ای مشهور و معروف چو عوانان به قلاشی و رندی . سوزنی .برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام رابر باد قلاشی دهیم این شرک تق...
-
مشغوف
لغتنامه دهخدا
مشغوف . [ م َ ] (ع ص ) دیوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که اندرون دلش چیزی رسیده باشد. (غیاث ). شیفته و دیوانه در دوستی و عشق . (از اقرب الموارد) : زنبور انگبین بر نیلوفر نشیند وبه رایحه معطر و نسیم معنبر آن مشغول و مشغوف . (کلی...
-
حاطه ا
لغتنامه دهخدا
حاطه ا. [ طَ هُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خداوند او را نگاه دارد. حاطهم اﷲ؛ خداوند ایشان را نگاه دارد : این لشکر منصور ترا حاطهم اﷲبر شه ره پیروزی پیوسته گذر باد. سیدحسن غزنوی .هرچه رفته ست از عطیتهای ایشان تاکنون حاطه اﷲ زو بیک احسان مفرد م...
-
رسول ا
لغتنامه دهخدا
رسول ا. [ رَ لُل ْ لاه ْ / ل َه ْ ] (ع اِ مرکب ) فرستاده ٔ خدا. پیامبر خدا. || (اِخ ) کنایه از حضرت محمد (ص ). (یادداشت مؤلف ) : این گوهر از جناب رسول اﷲپاکست و داور است خریدارش . ناصرخسرو.بنده خاقانی و درگاه رسول اللَّه از آنک بندگان ، حرمت ازین در...