کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الفنجیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الفنجیدن
لغتنامه دهخدا
الفنجیدن . [ اَ ف َ دَ ] (مص ) کسب . (فرهنگ اوبهی ). اندوختن و ذخیره کردن . گرد آوردن . بهم رسانیدن . جمع آوردن . کسب کردن . حاصل کردن . اکتساب . در شرفنامه ٔ منیری بمعنی حاضر کردن و حاضر کنانیدن آمده است که ظاهراً حاصل کردن و حاصل کنانیدن است . رجوع...
-
جستوجو در متن
-
نلفنجیدن
لغتنامه دهخدا
نلفنجیدن . [ ن َ ف َ دَ ] (مص منفی ) نیلفنجیدن . مقابل الفنجیدن . رجوع به الفنجیدن شود.
-
برالفنجیدن
لغتنامه دهخدا
برالفنجیدن . [ ب َ اَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) الفنجیدن . (یادداشت مؤلف ). الفغدن . رجوع به الفنجیدن و الفغدن شود.
-
بیلفنجیدن
لغتنامه دهخدا
بیلفنجیدن . [ ی َ ف َ دَ ] (مص ) الفغدن . الفختن . الفنجیدن . کسب کردن و بهم رسانیدن و جمع کردن و اندوختن باشد. (برهان ). رجوع به الفنجیدن شود.
-
الفنجیده
لغتنامه دهخدا
الفنجیده . [ اَ ف َدَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از الفنجیدن . اندوخته . جمع کرده شده . کسب شده . مدخر. الفخته . الفغده . الفخده . الفنج . رجوع به الفنج و الفنجیدن و الفاختن شود.
-
الغنجیدن
لغتنامه دهخدا
الغنجیدن . [ اَ غ َ دَ ] (مص ) حاصل کردن و یافتن . (ناظم الاطباء). رجوع به الفنجیدن شود.
-
بیلفغدن
لغتنامه دهخدا
بیلفغدن . [ ی َ ف َ دَ] (مص ) الفختن . بیلفختن . الفغدن . الفنجیدن . بیلفغدن . اندوختن و جمع کردن . رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
الفیدن
لغتنامه دهخدا
الفیدن . [ اَ دَ ] (مص ) بمعنی الفاختن . (فرهنگ جهانگیری ). مخفف الفنجیدن . (فرهنگ نظام ).اندوختن و ذخیره کردن . گرد آوردن . کسب کردن . الفغدن . الفخدن . الفختن . الفاختن . الفنجیدن . الفنج . رجوع به الفغدن و الفنجیدن و الفاختن و فرهنگ انجمن آرا و بر...
-
الفندیدن
لغتنامه دهخدا
الفندیدن .[ اَ ف َ دَ ] (مص ) اندوختن و جمع کردن . (فرهنگ ناظم الاطباء). الفندن . الفخدن . الفغدن . الفیدن . الفاختن .الفختن . الفنجیدن . رجوع به الفندن و الفاختن شود.
-
دانش اندوختن
لغتنامه دهخدا
دانش اندوختن . [ ن ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) علم اندوختن . دانش الفنجیدن . دانش الفختن . ذخیره کردن دانش . علم فراگرفتن .
-
الفنج
لغتنامه دهخدا
الفنج . [ اَ ف َ ] (اِمص ) اسم مصدر از الفنجیدن اندوختن . (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ خطی ). الفغده نیز گویند. (فرهنگ اسدی ). جمع کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (واژه نامه ٔ معیار جمالی ). جمع کردن و اندوختن . (برهان قاطع) (انجمن...
-
ذخیره کردن
لغتنامه دهخدا
ذخیره کردن . [ ذَ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نهادن . پس انداز کردن . ادّخار. اذّخار. انبار کردن . اندوختن . الفنجیدن . بیلفنجیدن . الفغدن . بیلفغدن . پس دست داشتن .الفختن . بیلفختن . اقتناء. ابتآر. بأر. اعتقاد. پستائی کردن . یخنی . اقماز.
-
الفنج کردن
لغتنامه دهخدا
الفنج کردن . [ اَ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندوختن و گرد آوردن . جمع کردن . رجوع به الفنج و الفنجیدن و الفاختن شود : الفنج کن اکنون که مایه داری از منت نصیحت برایگانست .ناصرخسرو.
-
الفاختن
لغتنامه دهخدا
الفاختن . [ اَ ت َ ] (مص ) اندوختن . (فرهنگ رشیدی ). اندوختن و جمع کردن . (فرهنگ جهانگیری ). کسب کردن و جمع کردن . (فرهنگ میرزا ابراهیم ). کسب کردن و گرد کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بهم رسانیدن و اندوختن و جمع کردن . (انجمن آرا) (برهان قاطع). اَلفَختَ...