کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
العث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
العث
لغتنامه دهخدا
العث . [ اَ ع َ ] (ع ص ) آهسته رو گران سنگ . (منتهی الارب ). آنکه سنگین باشد و به کندی راه رود. مؤنث : لَعْثاء. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
علاث
لغتنامه دهخدا
علاث .[ ع ُ ] (ع مص ) آتش ندادن آتش زنه . (اقرب الموارد).
-
علاس
لغتنامه دهخدا
علاس . [ ع َ ] (ع اِ) طعام . (اقرب الموارد) (المنجد).
-
علاص
لغتنامه دهخدا
علاص . [ ع ِ ] (ع مص ) مال به کسی دادن به مشارکت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
آلاس
لغتنامه دهخدا
آلاس . (اِ) زغال . زگال . انگِشت . فحم : تاب قهرش تیغ را الماس کردبرق خشمش کوه را آلاس کرد.سراج الدین راجی .
-
الاس
لغتنامه دهخدا
الاس . [ اُ ] (ع حامص ) دیوانگی . (منتهی الارب ).
-
العس
لغتنامه دهخدا
العس . [ اَ ع َ ] (اِخ ) کوهی است در دیار بنی عامربن صعصعه . و بقول «بکری » نام عربی جایی در یمن است . امروءالقیس گوید : فلا ینکرونی اننی انا ذا کم لیالی حل الحی غولا فألعسا.(از ضمیمه ٔ معجم البلدان ج 1).
-
العس
لغتنامه دهخدا
العس . [ اَ ع َ ] (ع ص ) مرد که رنگ لبش بسیاهی زند. ج ، لُعس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). سیاه بام لب . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || گیاهی که بسبب انبوهی بسیاهی زند. (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
لعث
لغتنامه دهخدا
لعث . [ ل َ ع َ ] (ع مص ) آهسته رو گران سنگ گردیدن . العث گشتن . (منتهی الارب ).
-
بیو
لغتنامه دهخدا
بیو. [ بیوْ ] (اِ) کرمکی باشد که جامه ٔ پشمین و کاغذ را بخورد و ضایع کند. (برهان ) (از جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (از آنندراج ). مصحف بید. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بید. پت . (یادداشت مؤلف ): العث ؛ بیو خوردن پشم را. عثه . (تاج المصادر بیه...