بیو. [ بیوْ ] (اِ) کرمکی باشد که جامه ٔ پشمین و کاغذ را بخورد و ضایع کند. (برهان ) (از جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (از آنندراج ). مصحف بید. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بید. پت . (یادداشت مؤلف ): العث ؛ بیو خوردن پشم را. عثه . (تاج المصادر بیهقی ) :
شهاب قلاووز تو دیو به
به پشم زنخدانت در بیو به .
ز عدلش گرگ با صد حیله و ریو
نهان گردد به پشم میش چون بیو.
ز عنکبوت فلک رشته های آتش رنگ
بتافت وز تف آن بر گلیم شب زد بیو.
|| بمعنای ارژن که نام درختی است . رجوع به ارژن شود.