کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
التفاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
التفاف
لغتنامه دهخدا
التفاف . [ اِ ت ِ ](ع مص ) جامه در خود پیچیدن . یقال التف فی ثوبه و کذا التف به . (منتهی الارب ). خود را در جامه پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || افزون شدن گیاه و درهم پیچیدن آن . (منتهی الارب ). بهم درشدن شاخهای درخت . (تاج المصادر بیهقی ). بهم درش...
-
جستوجو در متن
-
درهم پیچیدن
لغتنامه دهخدا
درهم پیچیدن . [ دَ هََ دَ ] (مص مرکب ) درنوردیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تکویر. (ترجمان القرآن جرجانی ). || درهم پیچیدن شاخه های درختان ، التفاف آن .(یادداشت مرحوم دهخدا). التخاخ . التفاف . امتطلال . اجثئلال ؛ دراز شدن و درهم پیچیدن گیاه . اشباه ؛ د...
-
انطواء
لغتنامه دهخدا
انطواء. [ اِ طِ ] (ع مص ) نوردیده گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درنوردیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پیچیدن . نوردیده شدن . درنوشته شدن . پیچیده شدن . لوله شدن . (یادداشت مؤلف ).- ا...
-
برپیچیدن
لغتنامه دهخدا
برپیچیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن بسوی بالا.(یادداشت بخط مؤلف ). پیچیدن . بپیچیدن : مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچدخسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد. سعدی .رجوع به پیچیدن شود. || التفاف . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل ).
-
برپیچیده
لغتنامه دهخدا
برپیچیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پیچیده : التفاف ؛ پرپیچیده شدن . (ترجمان القرآن ). || پژمرده و درهم شده . (شرفنامه ٔ منیری ). || تاب داده و درهم کشیدن . (آنندراج ). مرغول . (یادداشت بخط مؤلف ). درهم پیچیده و تافته و تاب خورده . (ناظم الاطباء...
-
پیچیدن
لغتنامه دهخدا
پیچیدن .[ دَ ] (مص ) درنوشتن . درنوردیدن . نوردیدن . لوله کردن . التواء. ملتوی کردن . تافتن . پیچ دادن . طی ّ، چنانکه در نامه ای و طوماری . طی کردن . طومار کردن . مطوی کردن . نوشتن . نبشتن . عصب . (منتهی الارب ). اقطرار. انطواء. اهتصار. جلز. تجلیز. (...
-
درشدن
لغتنامه دهخدا
درشدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندرون شدن . (آنندراج ). درآمدن . داخل شدن . درون آمدن . در رفتن . (ناظم الاطباء). درون رفتن . بدرون شدن . داخل گردیدن . داخل گشتن . ورود کردن . حلول کردن . وارد گردیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دخول . ولوج . ادخال . ت...