کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
التحاص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
التحاص
لغتنامه دهخدا
التحاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مضطر وبیچاره کردن کسی را بکاری . (منتهی الارب ). || بسته گردانیدن کاری صعب مردم را. (تاج المصادر بیهقی ). بند کردن . || بازداشتن از کاری . || برکندن گرگ چشم گوسفند را. || اوباریدن گرگ گوسفند را. || اندک اندک بمهلت آشامیدن ...
-
واژههای همآوا
-
التحاس
لغتنامه دهخدا
التحاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حق خود را از کسی گرفتن . (منتهی الارب ).
-
التهاث
لغتنامه دهخدا
التهاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص )زبان بیرون انداختن (سگ و جز آن ) از تشنگی و تعب و ماندگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لَه لَه زدن .
-
جستوجو در متن
-
ملتحص
لغتنامه دهخدا
ملتحص . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) بندکننده و بازدارنده از کاری . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه بازمی دارد از کاری . (ناظم الاطباء). || مضطرگرداننده و مجبورکننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندک اندک به مهلت آشامنده آنچه...
-
درآویختن
لغتنامه دهخدا
درآویختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) آویختن . آویزان کردن . معلق نمودن . (ناظم الاطباء).انشاب . تعلیق . (دهار) (المصادر زوزنی ) : به هر جای دیبا درآویختندهمه کوی و برزن درم ریختند. فردوسی .لاله به شمشاد برآمیختندژاله به گلنار درآویختند. منوچهری .کباب از ...
-
برکندن
لغتنامه دهخدا
برکندن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کندن . جدا کردن از زمین . قلع کردن . قلع. اقتلاع . (تاج المصادر بیهقی ). قلع و قمع کردن . از جا درآوردن . از بیخ برآوردن . (آنندراج ). استیصال . (یادداشت مؤلف ). نزع . انتزاع : شمشیر تو شیر اوژند پرتاب تو پیل افکند...
-
بازداشتن
لغتنامه دهخدا
بازداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) (اپاک داشتن )، منع نمودن باشد. (برهان ) . (ترجمان القرآن ). ممانعت . (زوزنی ). منع کردن . (آنندراج ). عَصر. غَرض . عَفس . عَفک . عُرَس . عَجس . تعکیظ. اِلتحاص . صَری . اجذا. اِعتام . عَذب . اِعدام . اِعذاب . صَبن . تعجیز...