کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افناء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افناء
لغتنامه دهخدا
افناء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ناشناخته نسب . (ناظم الاطباء): فلان من افناءالناس ؛ یعنی او ناشناخته نسب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- از افناء ناس بودن ؛ ناشناخته نسب بودن . (یادداشت مؤلف ).|| در تداول فارسی بمعنی اطرافیان و حواشی : تا طبقات ح...
-
افناء
لغتنامه دهخدا
افناء. [ اِ ] (ع مص ) نیست کردن . (غیاث اللغات از منتخب ) (تاج المصادر بیهقی ). نیست و سپری گردانیدن . (آنندراج ). سپری و نیست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتلاف . نابود کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
فانی کردن
لغتنامه دهخدا
فانی کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) نابود کردن . از میان بردن . افناء. نیست کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به فانی شود.
-
افنا کردن
لغتنامه دهخدا
افنا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیست کردن . نابود کردن . معدوم ساختن . رجوع به افناء شود.
-
ناپدیدار کردن
لغتنامه دهخدا
ناپدیدار کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معدوم کردن . نیست کردن . افناء. از بین بردن . محو و نیست و نابودن کردن : کرازاد و پرورد دارد نیازکشد پس کند ناپدیدار باز.اسدی .
-
افنا
لغتنامه دهخدا
افنا. [ اِ ] (از ع ، اِمص ) نیستی . نابودی . نابودکردگی . (ناظم الاطباء): افنای کفار کردن ؛ نیست و نابود کردن کفار. (ناظم الاطباء). افناء. رجوع به این کلمه شود.
-
مفنی
لغتنامه دهخدا
مفنی . [ م ُ ] (ع ص ) سپری و نیست گرداننده . (آنندراج ). مهلک . مخرب . مفسد. ویران کننده . (از ناظم الاطباء). فانی کننده . نابودکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به افناء شود.
-
اتلاف
لغتنامه دهخدا
اتلاف . [ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن .(تاج المصادر). نیست کردن . هلاک یافتن . (مؤید). نابود کردن . تلف کردن . افناء : او را بغرامت آن اتلاف و تضییع مؤاخذت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- اتلاف کردن ؛ اسراف . تلف کردن .
-
استنفاد
لغتنامه دهخدا
استنفاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیست ساختن . نیست کردن . اِفناء. || کوشش و توان خود را درباختن . (منتهی الارب ). تمام توانائی خود را بکار بستن . درباختن کوشش و توان خود را. تمام کار بستن توانائی خویش . (تاج المصادر بیهقی ).
-
نابود کردن
لغتنامه دهخدا
نابود کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نیست کردن . معدوم کردن . ناپیدا کردن . (ناظم الاطباء). افناء. اطاحة. استهلاک . (منتهی الارب ). اعدام . محو کردن . ازبین بردن . از میان برداشتن . فانی کردن : هر چند که شاه نامور باشدنابود کنی نشان و نامش را. ناصرخسرو...
-
ذویب
لغتنامه دهخدا
ذویب . [ ذُ وَ ] (اِخ ) ابن کعب بن عمرو. در عقد الفرید ذیل یوم تیاس آرد: کانت افناء قبائل من بنی سعدبن زید مناة و افناء قبائل من بنی عمروبن تمیم التقت بتیاس . فقطع غیلان بن مالک بن عمروبن تمیم رجل الحرث بن کعب بن سعدبن زید مناة، فطلبوا القصاص ، فاقسم...
-
مجفف
لغتنامه دهخدا
مجفف .[ م ُ ج َف ْ ف ِ ] (ع ص ) خشک کننده . (آنندراج ) (غیاث ).خشکاننده و هر چیز که بخشکاند. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح پزشکی ) دوایی که رطوبات را از بین می برد. (از کتاب دوم قانون ص 150). دارویی که بر اثر محلل بودنش رطوبات زیان آور بدن را زایل سازد....
-
برانداختن
لغتنامه دهخدا
برانداختن . [ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) انداختن . برافکندن . (آنندراج ). افکندن . به اطراف افکندن . (ناظم الاطباء) : موج او را بخشک براندازد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).سحر گه مست شو سنگی براندازز نارنج و ترنج این خوان بپرداز. نظامی .- حیله برانداختن ؛ چار...
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . (اِ) مختصر کلمه ٔ یونانی پری فریا بمعنی دایره . علامتی مختار نشان دادن رابطه ٔ ثابت میان محیط دایره را با قطر آن . نسبت طول محیط هر دایره بقطر آن ، و آن تقریباً مساوی 3/14 است و آن را بدین علامت p نمایش دهند.تاریخ عدد ((پی )) در شرق و غرب : همچن...