کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغمص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغمص
لغتنامه دهخدا
اغمص .[ اَ م َ ] (ع ص ) آنکه خم از چشم او روان باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنکه چشم او قی دارد. مؤنث : غَمْصاء. (از اقرب الموارد). ژفگن . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). مثل الارمض . (المصادر زوزنی ). ج ، غُمص . (از منتهی الارب...
-
جستوجو در متن
-
غمصاء
لغتنامه دهخدا
غمصاء. [ غ َ ] (ع ص ) زنی که خم چشم وی روان باشد. (ناظم الاطباء). زنی که در چشم او چرک تر باشد. تأنیث اَغمَص . (از اقرب الموارد). رجوع به اَغمَص شود.
-
غمص
لغتنامه دهخدا
غمص . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَغمَص و غَمصاء . (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه ها شود.
-
ژفگین
لغتنامه دهخدا
ژفگین . [ ژَ ] (ص نسبی ) قی آلود. خِم ناک . ژفگن : عین ٌ اغمص ؛ چشمی ژفگین .
-
ژفگن
لغتنامه دهخدا
ژفگن . [ ژَ گ ِ ] (ص نسبی ) خِم ناک . قی آلود : غمیصا بایستاد بر فراق سهیل می گریست تا چشمش ژفگن شد. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 188). عین ٌ اغمص ؛ چشمی ژفگن . غمص ؛ ژفگن شدن . (تاج المصادر بیهقی ).