کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغلاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغلاط
لغتنامه دهخدا
اغلاط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَلَط. مأخوذی از تازی .غلطها. (از ناظم الاطباء). ج ِ غلط. (غیاث اللغات ).
-
اغلاط
لغتنامه دهخدا
اغلاط. [ اِ ] (ع مص )در غلط افکندن کسی را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غلط کردن . (غیاث اللغات ). در غلط افکندن . (از تاج المصادر بیهقی ). بغلط افکندن : اغلطه ؛ اوقعه فی الغلط. (از اقرب الموارد). مُغالَطَة. (از اقرب الموارد). در غلط ...
-
واژههای همآوا
-
اقلات
لغتنامه دهخدا
اقلات . [ اِ ] (ع مص ) فرزند مردن عادت شدن زن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || هلاک کردن و در جای هلاک انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). هلاک کردن وگویند در معرض هلاک قرار دادن . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
غلطنامه
لغتنامه دهخدا
غلطنامه . [ غ َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فهرستی که از اغلاط کتاب چاپ شده فراهم آورند و به آخر کتاب افزایند تا خوانندگان از روی آن غلطهای کتاب را تصحیح کنند.
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن معزوز قیسی مرسی ، مکنی به ابوالحجاج . عالم به ادب عرب از مردم جزیرةالخضراء اندلس بود. در پایان عمر به مرسیة رفت و در همانجا به سال 625 هَ . ق . درگذشت . از آثاراوست : 1- شرح الایضاح . 2- التنبیه علی اغلاط الزمخشری فی المفصل ...
-
حجازی واعظ
لغتنامه دهخدا
حجازی واعظ. [ ح ِ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبداﷲ اکراوی قلقشندی معروف به محمد حجازی واعظ. فقیهی عالم بتفسیر و حدیث بود، در منزل اکری (از منازل حجاج مصر در راه مکه ) در 957 هَ . ق . متولد گشت و در قلقشنده سکونت داشت و در قاهره در 1035 هَ . ق . د...
-
رزاله
لغتنامه دهخدا
رزاله . [ رِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) رزالت . با این املا که صاحب آنندراج و غیاث اللغات در ذیل رذالة نوشته اند: «و رزاله بکسر اول و زای هوز چنانچه شهرت گرفته به این معنی در هیچ کتاب یافته نشده »، شاید از تصرفات فارسی زبانان درگذشته و یا از اغلاط معروف بو...
-
شاکر
لغتنامه دهخدا
شاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) ابن مغامس بن محفوظبن صالح شقیر. داستان نویس و متولد بسال 1266 و متوفی در سال 1314 هَ . ق . وی در لبنان بدنیا آمد و نگارش فصلهای بسیاری از دائرة المعارف بستانی بعهده ٔ او بوده . مجله ٔ «کنانة» را در مصر انتشار داده است . نیز او را...
-
خطیب اسکافی
لغتنامه دهخدا
خطیب اسکافی . [ خ َ ب ِ اِ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲ خطیب اسکافی متولد 420 هَ . ق . عالم بادب و لغة و از اهل اصبهان بود. ابتداء کفشگر بود و سپس خطیب ری شد. از کتب اوست مبادی اللغة و نقدالشعر و درةالتنزیل و عروة التأویل در آیات متشابهه و غلط کتاب العین و...
-
نصیری
لغتنامه دهخدا
نصیری . [ ن َ ] (اِخ ) (میرزا...) لطفعلی بن محمدکاظم تبریزی ملقب به صدرالافاضل و مشهور به ادیب و متخلص به فانی و بعداً به دانش ، از علمای معقول و منقول و از شاعران متأخر است . به سال 1268 هَ . ق . در شیرازتولد یافت سپس به تهران آمد و در سال 1350 درگ...
-
کیلواس
لغتنامه دهخدا
کیلواس . [ کیل ْ ] (اِخ ) نام شهری است که تولد شاکمونی که به اعتقاد کفره ٔ هند پیغمبر صاحب کتاب است آنجا باشد. (برهان ). نام شهری بوده از هندوستان که شاکمونی که گروهی از اهالی هندوستان او را پیغمبر دانسته اند از آنجاست . (آنندراج ). نام شهری که تولد ...
-
آلان
لغتنامه دهخدا
آلان . (اِخ ) نام مملکت و قومی به نزدیکی ارمینیه مشتمل بر قراء کثیره . یاقوت گوید این کشور مجاور دربند است در جبال قفقاز و لقب پادشاه آنجا کنداج است و میان این مملکت و جبال قفقاز قلعه و پلی است بزرگ و قلعه را باب اللان نامند و تا تفلیس چندین روزه راه...
-
ذوالرقبة
لغتنامه دهخدا
ذوالرقبة. [ ذُ رْ رَ ق َ ب َ ] (اِخ ) آنگاه که ستم زیادبن ابیه در عراق بغایت رسید و عزم حجاز داشت عبدالرحمن بن سائب در واقعه چیزی سخت طویل دید که بوی گفت : پیش شو، او پرسید آیا چه روی داده است آن صورت بپاسخ وی گفت : انا ذوالرقبة بعثت الی صاحب هذاالقص...