کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغراء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغراء
لغتنامه دهخدا
اغراء. [ اَ غ ِرْ را ] (ع اِ) ج ِ غَریرَة، مؤنث غریر، یعنی فریفته و بباطل امیدوار نموده شده و تحذیرکننده و ترساننده و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به غریره شود.
-
اغراء
لغتنامه دهخدا
اغراء. [ اِ ] (ع مص ) آزمند گردانیدن . یقال : اُغری به (مجهولاً)؛ یعنی آزمند آن گردید و اغراء به ؛ آزمند آن گردانید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آزمند گردانیدن . (آنندراج ). آزمند گردانیدن بچیزی و تحریض کردن بر آن : اغراه به اغراءً؛ ولعه و حضه علی...
-
اغراء
لغتنامه دهخدا
اغراء. [اَ ] (ع اِ) ج ِ غِراء و غَراء، بمعنی سریشم یا هرچه بدان بیالایند چیزی را یا سریشم ماهی و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به غراء و غرا شود.
-
واژههای همآوا
-
عقراء
لغتنامه دهخدا
عقراء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعقر. ماده شتر که انیاب وی شکسته باشد. ج ، عُقر. (از اقرب الموارد). || (اِ) ریگ توده ٔ بلند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام شهری است . (منتهی الارب ).
-
اقراء
لغتنامه دهخدا
اقراء. [ اَ ](ع اِ) ج ِ قَرء. || ج ِ قُرء: دعی الصلوة ایام اقرائک ؛ یعنی ایام حیض . (ناظم الاطباء). || ج ِ قَرو. || ج ِ قِرو. (ناظم الاطباء). || ج ِ قُرْوْ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ). بمعنی وقت و قافیه . (اقرب الموارد). || ج ِ...
-
اقراء
لغتنامه دهخدا
اقراء. [ اِ ] (ع مص ) لازم گرفتن ده را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لازم گرداندن جل را بر اسب . (منتهی الارب ). دائم داشتن جل بر پشت ستور. (تاج المصادر بیهقی ). || مهمانی جستن . مهمانی کردن کسی را. مهمانی خواستن . || دردگین پشت گردیدن . (منتهی ...
-
اقراع
لغتنامه دهخدا
اقراع . [ اِ ] (ع مص )بازایستادن از کاری . (آنندراج ). || بازداشتن کسی را از کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قرعه افکندن میان چند کس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قرعه انداختن و قرعه زدن . پشک انداختن . || نزدیک منزل رسیدن مساف...
-
جستوجو در متن
-
اغرا
لغتنامه دهخدا
اغرا. [ اِ ] (از ع مص ) رجوع به اغراء شود.
-
غنذاة
لغتنامه دهخدا
غنذاة. [ غ َ ] (ع مص ) برآغالیدن و برانگیختن . (منتهی الارب ). واداشتن و تحریک کردن . اغراء. (اقرب الموارد).
-
حریص کردن
لغتنامه دهخدا
حریص کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایلاع . اغراء. الهاج . تحریص . اضراء. اغرام . الذام . ازراف . تشویق کردن . ترغیب .
-
غروی
لغتنامه دهخدا
غروی . [ غ َرْ وا ] (ع اِ) شگفت ، یقال : لا غروی ؛ ای لاعجب . غَرْو. رجوع به غَرْو شود. || (اِمص ) برانگیختگی و تحریض به دشمنی . اسم است اغراء را. (منتهی الارب ) (آنندراج ): اَغْراه ُ به اغراء؛ ولعه به و حضه علیه ، و الاسم الغَرْوی ̍. (قطر المحیط).
-
هد
لغتنامه دهخدا
هد. [ هََدْ دِ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که وقت آب خوردن خر گویند. (منتهی الارب ). هنگام آب نوشیدن حمار برای اغراء و ترغیب گویند. (از اقرب الموارد).
-
اغرا کردن
لغتنامه دهخدا
اغرا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشویق کردن . ترغیب کردن . تحریض کردن : در نهان ایشان را اغرا کرده و دل قوی گردانیده . (تاریخ بیهقی ص 537). و رجوع به اغراء شود.