کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعقل
لغتنامه دهخدا
اعقل . [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) عاقل تر. داناتر. (ناظم الاطباء). خردمندتر. (آنندراج ). بخردتر. (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال : اعقل من ابن تقن . (از مجمع الامثال میدانی ). و رجوع به همان متن شود. || زیرک تر. (ناظم الاطباء).- اعقل الناس ؛ زیرک ترین و هش...
-
واژههای همآوا
-
عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل . [ ق ِ ] (اِخ ) ابن کلبی گوید کوهی است که حارث بن آکل المرار جد امری ءالقیس بدان ساکن بود. (معجم البلدان ).
-
عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در 35هزارگزی جنوب باختری میانه و 35هزارگزی راه شوسه ٔ تبریز و میانه و 20هزارگزی راه آهن میانه - مراغه . این ده کوهستانی و هوای آن معتدل است و 129 تن سکنه دارد. اراضی آن از چ...
-
عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل . [ ق ِ ] (اِخ ) کوهی است به نجد. (معجم البلدان ).
-
عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل . [ ق ِ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد قیس . (معجم البلدان ).
-
عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل . [ ق ِ ] (اِخ ) نصر گوید ریگی است بین مکه و مدینه . (معجم البلدان ).
-
عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل . [ ق ِ ] (اِخ ) وادیی است بنی ابان بن دارم را. (معجم البلدان ). آبی است بنی ابان بن دارم را و گفته اند وادیی است پایین بطن الرمة و گفته شده است که وادیی است به نجد... (معجم البلدان ).
-
عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل . [ ق ِ ] (اِخ ) وادیی است که اِمَرة در بالای آن و رمه در پائین آن است و پر از طلح بود. (معجم البلدان ).
-
عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل . [ ق ِ ] (ع ص )خردمند. دانا. هوشیار و زیرک . (ناظم الاطباء). ج ، عقلاء و عُقّال و عاقلون . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). مقابل دیوانه : حکیمان زمانه راست گفتندکه جاهل گردد اندر عشق عاقل . منوچهری .عاقل کامل تأمل در ا...
-
جستوجو در متن
-
عقل
لغتنامه دهخدا
عقل . [ ع َ ق َ ] (ع مص ) «أعقل » بودن شتر. (از اقرب الموارد). رجوع به اعقل و عَقَل در معنی اسمی شود.
-
عقلاء
لغتنامه دهخدا
عقلاء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعقل . (از اقرب الموارد). ناقة عقلاء؛ شتر ماده ٔ برتافته پای . (منتهی الارب ). ج ، عُقل . (اقرب الموارد). و رجوع به أعقل شود. || زنی که «انقلاب رحم » و «عقل » دارد. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به انقلاب رحم و عقل شود.
-
اعقلین
لغتنامه دهخدا
اعقلین . [ اَ ق َ ل َ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ اعقل : ای نهاده پای رفعت بر فلک وی ربوده گوی عقل از اعقلین .سعدی .
-
خواجه نصیرالدین طوسی
لغتنامه دهخدا
خواجه نصیرالدین طوسی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ن َ رُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) رجوع به نصیرالدین بن محمدبن محمدبن الحسن الطوسی شود : و در آن وقت مولانا سعید خواجه نصیرالدین طوسی که اکمل و اعقل عالم بود و جماعت اطباء روزگار رئیس الدوله و فرزندان ایشان . (جامع ر...