اعقل . [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) عاقل تر. داناتر. (ناظم الاطباء). خردمندتر. (آنندراج ). بخردتر. (یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
اعقل من ابن تقن . (از مجمع الامثال میدانی ). و رجوع به همان متن شود.
|| زیرک تر. (ناظم الاطباء).
- اعقل الناس ؛ زیرک ترین و هشیارترین مردمان . (ناظم الاطباء).
|| قابض تر. (یادداشت بخط مؤلف ): و هو اعقل للبطن من ... (ابن البیطار). || (ص ) آن ستوری که پایش اندک مایه خم دارد. (مصادر زوزنی ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). ستوری که پایش کج شده باشد چنانکه هر دو زانوی او در رفتن بهم خورد. (آنندراج ). بعیر اعقل ؛ شتر پای برتافته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ستوری که به عَقَل (بهم خوردن زانوها یا بهم پیچیدن پاها) مبتلا باشد. (از اقرب الموارد). || احمق . (المصادر زوزنی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.