کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعصل
لغتنامه دهخدا
اعصل . [ اَ ص َ ] (ع ص ) کج با صلابت و سختی . ج ، عِصال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || امر اعصل ؛ کار سخت . (از اقرب الموارد). || کج ساق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). کژساق . آنکه ساق وی کج باشد. || ...
-
واژههای همآوا
-
عاسل
لغتنامه دهخدا
عاسل . [ س ِ ] (ع ص ) انگبین گیرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نیزه ٔ سخت لرزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || مرد نیک و صالح . ج ، عُسُل . || مرد ستوده کردار و نیک عمل که بدان ستایش و ذکر او را بیارایند و مانند انگبین شیرین گردا...
-
جستوجو در متن
-
عصل
لغتنامه دهخدا
عصل . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعصل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اعصل شود. || سهام عصل ؛ تیرهای کج . (منتهی الارب ).
-
عصال
لغتنامه دهخدا
عصال . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أعصَل . (منتهی الارب ). رجوع به اعصل شود. || ج ِعَصَل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عصل شود. || کج ، و تیر کج . (منتهی الارب ). || (اِخ ) نام جایگاهی است . (از منتهی الارب ).
-
عصلاء
لغتنامه دهخدا
عصلاء. [ ع َ ] (ع ص ) امراءة عصلاء؛ زن بی گوشت . (منتهی الارب ). زن خشک که گوشتی بر او نباشد. || مؤنث أعصل ، و آن اسبی است که «عَصَل » در او باشد. ج ، عِصال ، عُصل . (از اقرب الموارد).
-
عصل
لغتنامه دهخدا
عصل . [ ع َ ص َ ] (ع مص ) کج گردیدن با سختی و صلابت و خشکی سرشتی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || عصل الفرس ؛ بن دم آن اسب کج گردید و تا بالای ران او رسید، و چنین اسبی را عَصِل و أعصَل گویند. || عصل السهم ؛ آن تیر در پرتاب خمیده شد. (از اقر...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتا...
-
دندان
لغتنامه دهخدا
دندان . [ دَ ] (اِ) سن . (ترجمان القرآن ) (از برهان ) . هر یک از ساختمان های سخت استخوانی که در دو فک بالا و پایین مهره داران (یا در بسیاری از مهره داران پست ) در سایر استخوانهای جدار دهان یا حلق جایگزین اند و برای گرفتن و جویدن غذا و نیز به عنوان سل...