کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتراف کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتراف کردن
لغتنامه دهخدا
اعتراف کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اقرار کردن . مقر شدن . معترف شدن . اذعان کردن . تصدیق کردن : هنر فائق آن که دشمن آنرا اعتراف کند. (مرزبان نامه ). گفتندش که کنون که بظل حمایتش درآمدی و بشکر نعمتش اعتراف کردی چرا نزدیکتر نیایی . (گلستان ).وا...
-
جستوجو در متن
-
واقول درآوردن
لغتنامه دهخدا
واقول درآوردن . [ ق َدَ وَ دَ ] (مص مرکب ) واقول آوردن . پس از قبول نکول کردن . پس از اعتراف انکار کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
بروز دادن
لغتنامه دهخدا
بروز دادن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) آشکار کردن .(ناظم الاطباء). فاش کردن رازی را. (یادداشت دهخدا). || اقرار کردن به گناهی . اعتراف و اذعان کردن به سرقتی و مانند آن . (یادداشت دهخدا). || نمودن سارق مال مسروقی را. (یادداشت دهخدا).
-
واقول
لغتنامه دهخدا
واقول . [ ق َ ] (اِ مرکب ) وادنگ .دبه . نکول . انکار پس از اقرار. رد. نکول پس از قبول . بازگشتن از گفتار و وعده ٔ خود. (یادداشت مؤلف ).- واقول آوردن ؛ پس از اعتراف انکار کردن . دبه درآوردن . واقول درآوردن . نکول کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
امه
لغتنامه دهخدا
امه . [ اَ م َه ْ ] (ع مص ) فراموش کردن . (از منتهی الارب ) (از شرح قاموس ) (از ناظم الاطباء). || (حامص ) فراموشی . و از آنست در قرأت بعض مردم :و اذکر بعد امه . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) . || اقرار دادن و اعتراف کردن . (از شرح فارسی قاموس ...
-
ای وا
لغتنامه دهخدا
ای وا. [ وَل ْ لاه ] (ع صوت ) به معنی «آری بخدا» در مقام تصدیق و اعتراف به برتری کسی گفته میشود. (فرهنگ لغات عامیانه ). در تداول هنگامی بکار برند که خواهند نهایت تصدیق و تحسین را ابراز دارند و یا آنکه بصورت استهزا و خلاف آن را نشان دهند.- ای واﷲ گفتن...
-
وکل
لغتنامه دهخدا
وکل . [ وَ ] (ع مص ) تکیه نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || کار به دیگری واگذاشتن و سپردن . || سست گردیدن ستور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
اکذاب
لغتنامه دهخدا
اکذاب . [ اِ ] (ع مص ) دروغگوی یافتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دروغزن یافتن . (المصادر زوزنی ). || بر دروغ برانگیختن . || آشکار کردن کذب کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ...
-
معترف
لغتنامه دهخدا
معترف . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) مرد مقر به گناه خود. (آنندراج ). آن که اعتراف می کند و اقرار می نماید نادانی و گناه خویش را. (ناظم الاطباء). || اقرارکننده . (غیاث ) (آنندراج ). خستو. مقر. مُذعِن . اعتراف کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و حال آنکه...
-
خرقه انداختن
لغتنامه دهخدا
خرقه انداختن . [خ ِ ق َ / ق ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) بخشیدن جامه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || اقرار و اعتراف نمودن بگناه . (برهان قاطع) (آنندراج ). || عاجز شدن و تسلیم کردن . || از هستی مبرا گشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ). || مجرد گردیدن...
-
اقتراف
لغتنامه دهخدا
اقتراف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ورزیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). || گناه آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گناه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : بجرایم و آثام که در...
-
بوء
لغتنامه دهخدا
بوء. [ ب َوْء ] (ع مص ) اقرار کردن و اعتراف نمودن : باء بذنبه و باء بحقه . || گناه کردن . || برابر ساختن خون قاتل را به خون قتیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): باء دمه بدمه ؛ برابر ساخت خون قاتل را به خون قتیل . (منتهی الارب ) (ترجمان ال...
-
اقرار
لغتنامه دهخدا
اقرار. [ اِ ] (ع مص ) ثابت کردن کسی را در کاری . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بگفت بر خود ثابت کردن چیزی را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بگفت خود ثابت شدن و با لفظ گرفتن و آوردن و کردن و داشتن و دادن مستعمل . (آنندراج ). || ا...
-
اذعان
لغتنامه دهخدا
اذعان . [ اِ ] (ع مص ) اقرار. اعتراف . اقرار کردن . (منتهی الارب ). خستو شدن . قبول کردن . شناختن . || گردن نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). گردن دادن . (منتهی الارب ). ذعن . رام شدن . (آنندراج ). فرمانبرداری و اطاعت . (غیاث اللغات ): انقیاد و اذعان بحد...