کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اظهار تنفر کردن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نفرت نمودن
لغتنامه دهخدا
نفرت نمودن . [ ن ِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار تنفر و بیزاری کردن .
-
تنفر
لغتنامه دهخدا
تنفر. [ ت َ ن َف ْ ف ُ ] (ع مص ) رمیدن . (آنندراج ). نفرت و انزجار و کراهت و رنجش طبیعت و رمیدگی و بی میلی . (ناظم الاطباء). بیزاری و بیزاری نمودن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تنفر بمعنی نفر، قال تأبط شراً : و لما سمعت العوض تدعو تنفرت عصافیر رأسی ...
-
تشمیس
لغتنامه دهخدا
تشمیس . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به آفتاب سوختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در آفتاب گستردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آفتاب دادن و به آفتاب خشک کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا): و یشمس [ عصارة الحصرم ...
-
اخ و پف کردن
لغتنامه دهخدا
اخ و پف کردن . [ اَ خ ُ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نکوهیدن بسیار. عیب کردن . کراهت نمودن . مکرّر اظهار کراهت از چیزی کردن . اظهار نفرت کردن .
-
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین
لغتنامه دهخدا
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین . [ اَل ْ لا هَُ م ْ مَش ْ غ َ لِظْ ظا ل ِ ن َ بِظْ ظا ل ِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) یا اللهم اشغل الظالمین بأنفسهم . یعنی بارخدایا ستمکاران را با ستمکاران مشغول کن . در مقام تنفر و نفرین کردن گویند.
-
گله گزاردن
لغتنامه دهخدا
گله گزاردن . [ گ ِ ل َ / ل ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گله کردن . شکایت کردن . اظهار ناراحتی کردن از کسی یا چیزی .
-
پس پشت افکندن
لغتنامه دهخدا
پس پشت افکندن . [ پ َ س ِ پ ُ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب )فراموش کردن . اِظهار. اظّهار. تظهیر. || ترک گفتن . مهمل گذاردن . اهمال کردن . از دست نهادن .
-
علنی
لغتنامه دهخدا
علنی . [ ع َ ل َ ] (از ع ، ص نسبی ، ق ) مأخوذ از عربی ِ عَلِن . عَلَن . آشکارا. آشکار. علناً.- علنی شدن ؛ ظاهر شدن . فاش شدن . آشکار شدن . رجوع به علنی شود.- علنی کردن ؛ ظاهر کردن . فاش کردن . اظهار کردن . آشکار کردن . رجوع به علنی شود.
-
عه عه
لغتنامه دهخدا
عه عه . [ ع َه ْ ع َه ْ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان شتر را زجر کنند تا بازایستد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم صوت است که بوسیله ٔ آن شتران زجر میشوند تا حبس گردند. (از اقرب الموارد). || در تداول عامه ٔ فارسی زبانان صورتی از اَه ْا...
-
انزجار
لغتنامه دهخدا
انزجار. [ اِ زِ ] (ع مص ) بازایستادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). منع شدن ونهی شدن . (از اقرب الموارد). بازده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). وازده شدن . (مصادر زوزنی ). || (اِمص ) کراهت و نفرت و عدم رغبت و میل . (ناظم الاطباء). تنفر. اکرا...
-
چارچشمی
لغتنامه دهخدا
چارچشمی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ) با چهار چشم ، کنایه است از مراقبت بسیار؛ چارچشمی چیزی را پائیدن ، مواظب بودن که آن را ندزدند یا به آن آسیبی نرسد. رجوع به چارچشمی پائیدن شود. || چارچشمی گریه کردن ، سخت اظهار فقر یا بی تمتعی از کاری کردن و غالباً بدر...
-
آزیغ
لغتنامه دهخدا
آزیغ. (اِ) تنفر و نفرتی که از اقوال و افعال کسی در ظاهر و باطن بهم رسد. (برهان ). کراهت . آریغ را هم به این معنی آورده اند، و البته آریغ با راء مهمله صحیح است (فارسی باستانی : اَریکا).
-
ذوق کردن
لغتنامه دهخدا
ذوق کردن . [ ذَ /ذُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام . سخت شادمانی نمودن . اظهار سرور و انبساط بسیار کردن : گر چه کردم ذوقها از آشنائیهای اوانتقام از من کشید آخر جدائیهای او.وحشی .
-
تند رفتن
لغتنامه دهخدا
تند رفتن . [ ت ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به شتاب و سرعت حرکت کردن . ضد کند رفتن . چست و چالاک راه رفتن . (ناظم الاطباء). || در تداول امروز، از حد خود تجاوز کردن و بیش از اندازه اظهار وجود کردن . رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
علان
لغتنامه دهخدا
علان . [ ع ِ ] (ع مص ) با هم آشکاراو هویدا نمودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). معالنة. (منتهی الارب ). || اظهار ساختن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اظهار کردن . (ناظم الاطباء).