تشمیس . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به آفتاب سوختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در آفتاب گستردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آفتاب دادن و به آفتاب خشک کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا): و یشمس [ عصارة الحصرم ] فی اناء من نحاس . (ابن البیطار). اذا اغرقت [ ذراریح ] فی دهن و شمست فیه اسبوعا. (ابن البیطار). || پرستیدن آفتاب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شماس شدن و ممارست کردن در عمل شمامسة. (از اقرب الموارد). و رجوع به شماس شود. || تنفر داشتن : الا ان تشمس من ظلم ؛ ای تنفر. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.