کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اضرب
لغتنامه دهخدا
اضرب . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) زننده تر. (ناظم الاطباء) : اطعنها بالقناة اضربهابالسیف جحجاحها مسوّدها.متنبی .
-
اضرب
لغتنامه دهخدا
اضرب . [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ ضَرْب ، بمعنی آخر بیت شعر. (از لسان العرب ) (اقرب الموارد). ج ِ ضرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ضرب شود.
-
واژههای همآوا
-
عظرب
لغتنامه دهخدا
عظرب . [ ع ِ رِ ] (ع اِ) مار خرد. (منتهی الارب ). افعی کوچک . (مخزن الادویه ) (از اقرب الموارد).
-
اذرب
لغتنامه دهخدا
اذرب . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ذرب . || (ص ) تیززبان . (تفلیسی ).
-
اظرب
لغتنامه دهخدا
اظرب . [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ ظَرِب . (اقرب الموارد) (متن اللغة). رجوع به ظرب شود.
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اضرب حلبی . او راست : المغنی .
-
کرد
لغتنامه دهخدا
کرد. [ ک َ ] (معرب ، اِ) گردن یا بن آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کقوله و اضرب بحد السیف عظم کرده . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). معرب از فارسی است . (از منتهی الارب ).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عمرو انصاری . صحابی است . برخی حارث را عم و برخی خال برأبن عازب دانند و از براء روایت شده است که گفت عم خود، حارث را دیدم که با رایتی میرفت . مقصد او پرسیدم گفت : «بعثنی رسول اﷲ (ص ) الی رجل نکح امراءة ابیه فامرنی ان اضرب عن...
-
لبدة
لغتنامه دهخدا
لبدة. [ ل ِ دَ ](اِخ ) شهری است میان برقة و افریقیه . (منتهی الارب ).یاقوت در معجم البلدان گوید: لبدة، مدینة بین برقة وافریقیة و قیل بین طرابلس و جبل نفوسة و هو حصن من بنیان الاول بالحجر و الاجر و حوله آثار عجیبة یسکن هذا الحصن قوم من العرب نحو الف ف...
-
ذوالخویصرة
لغتنامه دهخدا
ذوالخویصرة. [ ذُل ْ خ ُ وَ ص ِ رَ ] (اِخ ) خارجی بن زهیر صحابی تمیمی . در امتاع الأسماع آمده است . فی یوم فتح مکة: و جلس صلی اﷲ علیه و سلّم یومئذ. و فی ثوب بلال رضی اﷲ عنه فصّةَ یقبّضها للنّاس علی ما اراه اﷲفاتی ذوالخویصرة التمیمی و اسمه حرقوص فقال ...
-
اصحاب القریه
لغتنامه دهخدا
اصحاب القریه . [ اَ بُل ْ ق َرْ ی َ ] (اِخ ) در قرآن کریم مراد یاران انطاکیه است : و اضرب لهم مثلاً اصحاب القریة اذ جأها المرسلون . (13/36)؛ و بزن برای ایشان داستان را به یاران انطاکیه هنگامی که آمدند به آن ده پیمبران چون فرستادیم . (از تفسیر ابوالف...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع ُ ] (ع اِ) بن کوه . (منتهی الارب ). دامنه ٔ کوه . (از اقرب الموارد). || روی کوه . || کرانه . (منتهی الارب ).جانب . (اقرب الموارد). کرانه و جانب . (غیاث اللغات ). || طرف . (منتهی الارب ). ناحیه . (از اقرب الموارد). || میانه ٔ جوی و دریا، میا...
-
ذویب
لغتنامه دهخدا
ذویب . [ ذُ وَ ] (اِخ ) ابن حلحلة و یقال : ذویب بن حبیب بن حلحلةبن عمروبن کلیب بن اصرم بن عبداﷲبن قمیربن حبشیةبن سلول بن کعب بن عمروبن ربیعة و هو لحی بن حارثةبن عمروبن عامر الخزاعی الکعبی و خزاعة هم ولد حارثةبن عمروبن عامر. کان ذویب هذا صاحب بدن رسول...