کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصقیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصقیل
لغتنامه دهخدا
اصقیل . [ اَ ] (معرب ، اِ) مأخوذ از یونانی ، پیاز. عنصل . (ناظم الاطباء). رجوع به اسقیل شود.
-
واژههای همآوا
-
اسقیل
لغتنامه دهخدا
اسقیل . [ اِ ] (معرب ، اِ) هو بصل الفار سمی بذلک لانه یقتل الفار و هو حِرّیف قوی ... و منه جنس سمی قتال و ظن ّبعضهم انه البلبوس لأدنی علاقة وجدها فیه و قد اخطاء. (مقاله ٔ 2 از کتاب 2 قانون ابوعلی سینا ص 156 س 8). بصل الفار است ، بپارسی پیاز موش گوین...
-
جستوجو در متن
-
بصل الحنابل
لغتنامه دهخدا
بصل الحنابل . [ ب َ ص َ لُل ْ ح َ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) اصقیل است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
بصل الحیة
لغتنامه دهخدا
بصل الحیة. [ ب َص َ لُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) اصقیل است . (فهرست مخزن الادویه ). بصل حنا. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ).
-
بصل البر
لغتنامه دهخدا
بصل البر.[ ب َ ص َ لُل ْ ب َرْر ] (ع اِ مرکب ) بصل الفار. اصقیل است . (فهرست مخزن الادویه ). بصل العنصل . (مفردات ابن بیطار: عنصل ). بصل الحارّ یا بصل البرانی یا بصل فرعون .(دزی ج 1 ص 92). رجوع به بصل الفار و بصل العنصل شود.
-
بصل الفار
لغتنامه دهخدا
بصل الفار. [ ب َ ص َ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پیاز دشتی ، کذا فی زفان گویا و قال فی الطب الحقایق الاشیاء، بصل الفار و عربی است و پیاز موش فارسی است . (مؤید الفضلاء). پیاز یا عنصل بمعنی پیاز موش است . (از لکلرک ) . بصل الفار یا بصل الخنزیر بمناسبت اینکه ...