بصل الفار. [ ب َ ص َ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پیاز دشتی ، کذا فی زفان گویا و قال فی الطب الحقایق الاشیاء، بصل الفار و عربی است و پیاز موش فارسی است . (مؤید الفضلاء). پیاز یا عنصل بمعنی پیاز موش است . (از لکلرک ) . بصل الفار یا بصل الخنزیر بمناسبت اینکه کشنده ٔ موش است . (دزی ج 1 ص 92). بصل العنصل . (از اختیارات بدیعی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). عنصل و آن بصل بری است که در نزد عوام به بصلیه معروف است . (اقرب الموارد). اصقیل . (فهرست مخزن الادویه ). اسقیل . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پیاز دشتی . پیاز صحرایی . (لغت نامه ذیل پیاز دشتی ). پیاز موش . بلبوس . سفادیکوس . اسقیل . (لغت نامه ذیل پیاز صحرایی ). و رجوع به پیاز موش شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.