کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشراج
لغتنامه دهخدا
اشراج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَرَج ، بمعنی جای فراخ از وادی . (منتهی الارب ). رجوع به شرج شود.
-
اشراج
لغتنامه دهخدا
اشراج .[ اِ ] (ع مص ) دوال در گوشه ٔ جامه دان و مانند آن کردن . یقال : اشرجت العیبة؛ اذا ادخلت بین اَشراجها. (منتهی الارب ). || بستن خریطه را. (منتهی الارب ). اشرج الخریطةَ؛ داخل بین اَشراجها و شدها. || اَشْرَج َ صدره علی کذا؛ ضمّه علیه و کتمه کأنما...
-
جستوجو در متن
-
شرج
لغتنامه دهخدا
شرج . [ ش َ رَ ] (ع اِ) جای فراخ از وادی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اشراج . || راه کهکشان . (منتهی الارب ). مجره . (اقرب الموارد).- شرج السماء ؛ راه کهکشان . (مهذب الاسماء).|| خو و طبیعت . یقال : فلا رأیهم رأیی و لاشرجهم شرجی ؛ یعنی طب...
-
دوال کردن
لغتنامه دهخدا
دوال کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در دوال آوردن . در کمند آوردن . در حلقه ٔ کمند افکندن . کمندپیچ کردن : بپیچید گیو سرافراز یال کمند اندر افکند و کردش دوال . فردوسی .به ران اندر آورد و کردش دوال عقابی شده رخش با پر و بال . فردوسی .|| تسمه بستن . ب...
-
شرج
لغتنامه دهخدا
شرج . [ ش َ ] (ع اِ) آبراهه از زمین سنگلاخ به سوی زمین نرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اشراج . راه گذر آب در سنگلاخ . || گروه . یقال : اصبحوا فی هذا الامر شرجین ؛ یعنی فرقتین . (منتهی الارب ). فرقه . (اقرب الموارد). گروه . (ناظم الاطباء)....