شرج . [ ش َ رَ ] (ع اِ) جای فراخ از وادی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اشراج . || راه کهکشان . (منتهی الارب ). مجره . (اقرب الموارد).
- شرج السماء ؛ راه کهکشان . (مهذب الاسماء).
|| خو و طبیعت . یقال : فلا رأیهم رأیی و لاشرجهم شرجی ؛ یعنی طبیعتی . (منتهی الارب ). || شرم زن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || محلی که مابین شرم زن و مقعد باشد. || مجمع حلقه ٔ دبر که منطبق میگردد. (از تاج العروس ) (از ناظم الاطباء). || گوشه ٔ جامه دان . (منتهی الارب ). بند جامه دان . یقال : عقد شرج العیبة؛ یعنی بست بند جامه دان را.(از اقرب الموارد). بند جامه دان . || بند قرآن . || بند خورجین و امثال آن . (از تاج العروس ). بند بغچه . || برهنگی و کفتگی (ترکیدگی ) کمان . (منتهی الارب ). شقاق در کمان . (از اقرب الموارد). شکاف کمان . (غیاث اللغات ). ج ، اشراج .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.