کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشذاذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشذاذ
لغتنامه دهخدا
اشذاذ. [ اِ ] (ع مص ) سخن نادر گفتن . (منتهی الارب ). اَشَذَّ الرجل ؛ جاءبقول شاذّ نادّ. (اقرب الموارد). اَشَذَّ الشی َٔ؛ یکسر کرد آنرا و بنهایت رسانید آنرا. (منتهی الارب ). اَشَذَّ الشی َٔ؛ نحّاه و اقصاه . (اقرب الموارد). || تنها و نادر کردن کسی را....
-
واژههای همآوا
-
اشظاظ
لغتنامه دهخدا
اشظاظ. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَظّ، بمعنی بقیه ٔ روز. || ج ِ شظیظ، بمعنی جوال بسته و غیره . (از اقرب الموارد). رجوع به شظ و شظیظ شود. || گویند: طاروا اشظاظاً؛ یعنی پراکنده و متفرق شدند. (از اقرب الموارد).
-
اشظاظ
لغتنامه دهخدا
اشظاظ. [ اِ ] (ع مص ) دراز کردن شتر دم خود را.(منتهی الارب ). اشَظّ البعیر؛ مَدّ ذنبه . (اقرب الموارد). || استیخ کردن نره را. (منتهی الارب )(از ذیل اقرب الموارد بنقل از قاموس ). || چوب گوشه ٔ جوال ساختن . و چوب در گوشه ٔ جوال کردن . (منتهی الارب ). ا...