کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسماً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسماً
لغتنامه دهخدا
اسماً. [ اِ مَن ْ ] (ع ق ) از لحاظ اسم . از جهت نام .
-
واژههای مشابه
-
اسما
لغتنامه دهخدا
اسما. [ اَ ] (از ع ، اِ) مخفف اسماء عربی : و گر گویی که در معنی نیند اضداد یکدیگرتفاوت از چسان باشد میان صورت و اسما؟ ناصرخسرو.ناموخت خدای ما مر آدم راچون عور و برهنه گشت جز کاسمابررس که چه بود نیک آن اسمامنگر بدروغ عامه وغوغا. ناصرخسرو.طویله ٔ سخنش ...
-
سعد و اسما
لغتنامه دهخدا
سعد و اسما. [ س َدُ اَ ] (اِخ ) اول نام عاشق و دوم نام معشوقه ای است که در عرب بوده اند. (غیاث ) (آنندراج ) : چشمه بانوی و درخت است اخستان هردو باهم سعد و اسما دیده ام . خاقانی .بادت سعادت ابد و باتو بخت رامهری که جان سعد باسما برافکند.خاقانی .
-
واژههای همآوا
-
اصمع
لغتنامه دهخدا
اصمع. [ اَ م َ ] (اِخ ) نیای اصمعی معروف . رجوع به اصمعی شود. || بنواصمع؛ گروهی از تازیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اصمع
لغتنامه دهخدا
اصمع. [اَ م َ ] (ع ص ، اِ) خردگوش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صغیرالاذن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || شمشیر بران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیف قاطع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || ب...
-
اسما
لغتنامه دهخدا
اسما. [ اَ ] (از ع ، اِ) مخفف اسماء عربی : و گر گویی که در معنی نیند اضداد یکدیگرتفاوت از چسان باشد میان صورت و اسما؟ ناصرخسرو.ناموخت خدای ما مر آدم راچون عور و برهنه گشت جز کاسمابررس که چه بود نیک آن اسمامنگر بدروغ عامه وغوغا. ناصرخسرو.طویله ٔ سخنش ...
-
جستوجو در متن
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) در فارسی اسما گویند. (غیاث ). نام معشوقه ٔ سعد و او را اسماء بنت اسماء گفتندی . (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء). و گویند وی از مادر خویش وجیه تر بود و چون سعد وی را بنکاح درآورد، صاحب تجمل شد. (شرح خاقانی ) : چشمه بانوی و درخت...
-
ظلیم
لغتنامه دهخدا
ظلیم . [ ظَ ] (اِخ ) وادیی است در نجد : من دیار کأنهن رسوم لسلیمی برامة فتریم اقفر الخِب ُّ من منازل اسما -ءَ فجنبا مقلص فظلیم .ابودؤاد الایادی (از معجم البلدان ).
-
یعقوب
لغتنامه دهخدا
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن متمسک . آخرین خلیفه ٔ عباسی که اسماً در مصر خلافت داشتند. سلطان سلیم در فتح مصر یعقوب را به استانبول آورد و او در همانجا درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
اخول
لغتنامه دهخدا
اخول . [ اَ وَ ] (ع ص ، ق ) پراکنده . || رفتن اخول اخول ؛ رفتن پراکنده و پریشان : ذهبوا اخول اخول و هما اسمان جُعلا اسماً واحداً و بنیا علی الفتح . (منتهی الارب ).
-
سرائر
لغتنامه دهخدا
سرائر. [ س َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ سریرة. پنهانیها و رازها. (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ سریرة، راز. (دهار) (منتهی الارب ). || در اصطلاح عرفاء سرائر، افنای سالک است در حق و در حال و وصول تام . و نیز گفته شده است از اسمای الهیه است که بَواطن اکوان است . (از فرهن...
-
غیاث الدین
لغتنامه دهخدا
غیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) ابن طیب شاه . یازدهمین از ملوک شبانکاره ٔ فارس (بنی فضلویه ). وی به سال 688هَ . ق . بحکومت رسید، و با برادرش نظام الدین اسماً حکومت میکردند. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 352).