کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسرار زمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسرار زمین
لغتنامه دهخدا
اسرار زمین . [ اَ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) نباتات . (مؤید الفضلاء). کنایه از رستنیها.
-
واژههای مشابه
-
صاحب اسرار
لغتنامه دهخدا
صاحب اسرار. [ح ِ اَ ] (ص مرکب ) رازدار. نگاهدار سِر : صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام .حافظ.
-
کاتب اسرار
لغتنامه دهخدا
کاتب اسرار. [ ت ِ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاتب سر. رجوع به همین کلمه شود. || محرر.
-
جستوجو در متن
-
ذیونوسیوس
لغتنامه دهخدا
ذیونوسیوس . (اِخ ) اول . دشخدا و طاغیه ٔ سرقوسه . (سوراقوسا) (از 405 تا 367 ق .م .) وی سائسی ماهر و ادب دوست بود و قرطاجنیان را او از صقلیه براند. لیکن سؤظنی به افراط داشت . چنانکه همیشه بزیر جامه زرهی پوشیدی و هیچگاه پیراستن موی سر و روی بحلاق نگذا...
-
خلة
لغتنامه دهخدا
خلة. [ خ ُل ْ ل َ ] (ع اِ) درختی خاردار. || رستنگاه عرفج و جای انبوهی آن . || علف شیرین . یقال : الخلة خبزالابل و الخمص فاکهتها. || هر زمین که در آن گیاه تلخ و شورمزه نباشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). ج ، خُلَ...
-
غور
لغتنامه دهخدا
غور. [ غ َ ] (ع مص ) سخت گرم شدن روز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خفتن در غائرة. (منتهی الارب ). خفتن هنگام میان روز. (از اقرب الموارد) || فروشدن چشم به مغاکی . (منتهی الارب ). فرورفتن چشم در روی . غارت عینه غوراً و غؤوراً؛ دخلت فی الرأس و...
-
باکانت
لغتنامه دهخدا
باکانت . (اِخ ) نام راهبه های معابد باکوس که در یونان و روم مأمور خدمت در این معابد بودند. اینان در جشنهای دیونیزوس دخالت و شرکت داشتند. این جشنها ابتدا هر دوسال یکبار در دشت های پارناس برگزار میشد. در جشنهای دیونیزوس خدای شراب و الهام ، دسته های ان...
-
ولایت
لغتنامه دهخدا
ولایت . [ وَ / وِ ی َ ] (ع اِ) ولایة. (منتهی الارب ) (قطر المحیط)(اقرب الموارد). رجوع به ولایة شود. || حکومت و امارت سلطان . (غیاث اللغات ). پادشاهی . (مهذب الاسماء). امارت و سلطان . (اقرب الموارد) : بار ولایت بنه از کتف خویش نیز بدین بار میاز و مدن ...
-
جرعه
لغتنامه دهخدا
جرعه . [ ج ُ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) در فارسی ، یک بار آشامیدن : جرعه بر خاک همی ریزم از جام شراب جرعه بر خاک همی ریزند مردان ادیب . منوچهری .جرعه ٔ حزم او به زمین رسید. (سندبادنامه ص 12).چون ز جرعه خاک را رنگی دهیدهم ببوئی زآسمان یاد آورید. خاقانی ....
-
عام
لغتنامه دهخدا
عام . [ عام م ] (ع ص ، اِ) مقابل خاص . (منتهی الارب )(المنجد) (اقرب الموارد). || همگانی . همگان . تمام مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : ناممکن است این سخن بر خاص لفظی است این در میانه ٔ عام . فرخی .مجوی از وحدت محضش برون از ذات او چیزی که او عامست ...
-
روزگاران
لغتنامه دهخدا
روزگاران .(اِ مرکب ) ج ِ روزگار. دهور. ازمنه ٔ گذشته . (یادداشت مؤلف ). احقاب . (ملخص اللغات حسن خطیب ) : بزابل نشستند مهمان زال بدین روزگاران برآمد دو سال . دقیقی .بپرسیدم از پیر مهران ستادکزآن روزگاران چه داری بیاد. فردوسی .که بود آنکه دیهیم بر سر...
-
شاشیدن
لغتنامه دهخدا
شاشیدن . [ دَ ] (مص ) کمیز کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بول کردن و کمیز کردن باشد. (برهان قاطع) (شعوری ). پیشاب کردن . میزیدن . میختن . آب تاختن . پیشاب ریختن . زهراب ریختن . آب انداختن .(در ستوران ). جیش کردن . (در اطفال ). چامیدن . ادرار کردن . شَفشَ...
-
خفیة
لغتنامه دهخدا
خفیة. [ خ ُ ی َ ] (ع مص ،اِمص ) خفیه . نهان . (یادداشت بخط مؤلف ). پوشیده . عدم آشکار. مخفی . (از ناظم الاطباء) : ادعوا ربکم تضرعاً و خُفْیَةً. (قرآن 55/7). قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر تدعونه تضرعاً و خُفْیَةً لئن انجی̍نا من هذه لنکونن َّ من ...