کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسخان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسخان
لغتنامه دهخدا
اسخان . [ اِ ] (ع مص ) گرم کردن . (منتهی الارب ). || بگریانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گریان کردن چشم . (زوزنی ): اسخن اﷲ عینه ؛ بگریاناد خدا چشمهای ویرا. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اثخان
لغتنامه دهخدا
اثخان . [ اِ ] (ع مص ) مبالغه کردن (در چیزی ). (منتهی الارب ). || بسیار بکشتن . (تاج المصادر): اثخن فی العدوّ؛ بسیارکشت دشمنان را. (منتهی الارب ). || غلبه کردن . و قوله تعالی : حتی اذا اثخنتموهم (قرآن 4/47)؛ ای غلبتموهم و کثر فیهم الجراحة. (منتهی الا...
-
جستوجو در متن
-
مسخن
لغتنامه دهخدا
مسخن . [ م ُ خ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از اسخان . گرم شده . (از منتهی الارب ). رجوع به اسخان و مُسخَّن شود.
-
مسخن
لغتنامه دهخدا
مسخن . [ م ُ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اسخان . گرم کننده . (از اقرب الموارد). رجوع به اسخان و مُسَخِّن شود. || شخص پرجنب و جوش در سخن و حرکات خویش و آن لغتی است شامی . (از اقرب الموارد).
-
حجرالقیشور
لغتنامه دهخدا
حجرالقیشور. [ ح َ ج َ رُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) حجرالشقاق . حجرالشعر.حجرالشفاف . حجرالرجل . داود ضریر انطاکی مینویسد: حجر القیشور بالمعجمة او المهملة و هو حجر الرجل و المحکات و هو حجر، یعوم علی الماء لخفته ، اسفنجی الجسم و هو نوعان ابیض و اسود و اجوده...