کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استلقاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استلقاء
لغتنامه دهخدا
استلقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ستان خفتن . (مجمل اللغه ) (منتهی الارب ). بپشت واخسپیدن . بپشت واخوابیدن . به ستان واخفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بر پشت واخسپیدن . (غیاث ). بر قفا خفتن . (منتهی الارب ). ستان افتادن . بر پشت افتادن . طاق باز خواب...
-
واژههای همآوا
-
استلغاء
لغتنامه دهخدا
استلغاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سخن گوش کردن . استماع .
-
جستوجو در متن
-
مستلقیاً
لغتنامه دهخدا
مستلقیاً. [ م ُ ت َ یَن ْ ] (ع ق ) در حال مستلقی بودن . در حالت استلقاء. در حالت بر قفا خفتگی . (ناظم الاطباء). رجوع به مستلقی و استلقاء شود.
-
دراز خفتن
لغتنامه دهخدا
دراز خفتن . [ دِ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) دراز کشیدن . به پشت خفتن . استلقاء. اِجلعباب . (منتهی الارب ).
-
مستلقی
لغتنامه دهخدا
مستلقی . [م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلقاء. خفته بر قفا. (از اقرب الموارد). بر قفا خوابنده یعنی پشت به بسترکرده دست و پا درازکننده . (غیاث ). بر پشت خفته . ستان : چشم را نگاه دارند از بسیار گریستن ... و از مستلقی خفتن یعنی به پشت باز خفتن . (ذخی...
-
طاقباز
لغتنامه دهخدا
طاقباز. (ص مرکب ، ق مرکب ) سِتان . طاقواز.- طاقباز خوابیدن یا طاقواز افتادن یا طاقواز خفتن ؛ در تداول عامه سِتان خفتن . بر قفا خفتن . بر پشت خوابیدن . استلقاء. چارطاق خوابیدن در تداول عامه .- طاقباز کردن یاگذاشتن در ؛ آن را بالتمام باز گذاشتن .
-
وضع
لغتنامه دهخدا
وضع. [ وَ ] (ع مص ) موضع [ م َ ض ِ / م َ ض َ ] .موضوع . بنهادن . (تاج المصادر بیهقی ). نهادن چیزی رابر جای . (منتهی الارب ). بار نهادن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خلاف رفع. (اقرب الموارد).- وضع حمل ؛ نهادن بار. زادن .- وضع ید ؛ خور...
-
الف
لغتنامه دهخدا
الف . [ اَ ل ِ ] (حرف هجاء)نام نخستین حرف از حروف تهجی به اصطلاح خاص «آ» و «اء» یعنی الف مقصوره و ممدوده را گویند و گاه همزه رانیز الف گویند در معنی اعم . این حرف را بصورت «لا» (لام الف ) ضبط کنند و آن همزه ٔ ساکنه است و در حساب جمل و حساب ترتیبی نما...
-
پشت
لغتنامه دهخدا
پشت . [ پ ُ ] (اِ) قسمت خلفی تن از کمر به بالا. ظهر.اَزْر. قرا. قری . قَروان و قَرَوان . حاذ. مطا. قصب .سَراة. قَرقَر. قِرقری ّ. (منتهی الارب ) : پشت خوهل سر تویل و روی بر کردار قیر ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره . غواص (از لغت نامه ٔ اسدی ).بست...