کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استطارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استطارة
لغتنامه دهخدا
استطارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) پراکنده شدن . متفرّق گشتن . پرکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || شکافته شدن بُن دیوار. || روائی افزون شدن بازار را. || بردمیدن (فجر، صبح ): استطار الفجر. (منتهی الارب ). || منتشر شدن روشنی . || فاش شدن . (تاج المصادر ب...
-
جستوجو در متن
-
مستطیرة
لغتنامه دهخدا
مستطیرة. [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) تأنیث مستطیر که نعت فاعلی است از استطارة. رجوع به مستطیر و استطارة شود. || سگ یا شتر ماده ٔ تیز شده به گشنی . (منتهی الارب ).
-
پرانیدن
لغتنامه دهخدا
پرانیدن . [ پ َ دَ ] (مص ) مطایرَه . (زوزنی ) تطییر. اِطارَه . (تاج المصادر بیهقی ). پراندن . پرواز دادن . اِستطارَه . تذریة. || کنایه از تعریف کردن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) : کهن ژنده ٔ خویش را می پرانم . ظهوری (از فرهنگ رشیدی ). || انداختن . پرتاب...
-
مستطار
لغتنامه دهخدا
مستطار. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استطارة. پرانیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ترسیده . ترسانیده . || بسرعت رانده شده چنانکه اسب . (منتهی الارب ). || فرس مستطار؛ اسب تیزرو. اسب تیز رانده شده . || پراکنده و متفرق . || بردمیده (روشنی صبح...
-
مستطیر
لغتنامه دهخدا
مستطیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استطارة. ساطع و منتشر: صبح یا برق یا شیب یا شر مستطیر. (اقرب الموارد). بردمیده . (منتهی الارب ). آشکار : یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شره مستطیرا. (قرآن 7/76). || غبار برآمده و پریشان . (منتهی الارب ) (اقرب ...
-
پریدن
لغتنامه دهخدا
پریدن . [ پ َ دَ ] (مص ) با پر سوی هوا اوج گرفتن و مسافت پیمودن . حرکت کردن صاحبان بال در هوا با بالهای خویش . برپریدن . پرواز کردن . طیران کردن . طیرورت . طیر. استطاره . خفوق . تَمرﱡص . و رجوع به پریدن شود : آن زاغ را نگه کن چون پردمانند یکی قیرگون ...
-
پراکنده
لغتنامه دهخدا
پراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَداد. بَدَد. متبدّد. شَت ّ. شتیت . (دهار). ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده .پشولیده . پاچیده...