کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استراحت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نفس تازه کردن
لغتنامه دهخدا
نفس تازه کردن . [ ن َ ف َ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رفع ماندگی کردن . اندکی استراحت کردن . نفس راست کردن . نفس درست کردن . دمی توقف و استراحت کردن کسی که راهی دراز آمده است یا بار سنگینی حمل کرده است و بغایت مانده و خسته است .
-
جان آسودن
لغتنامه دهخدا
جان آسودن . [ دَ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . فارغ البال شدن . آرامش یافتن . استراحت کردن روح : بوس تو نیازموده ام لیکن دشنام دهی که جان بیاسایم .؟
-
بازآرمیدن
لغتنامه دهخدا
بازآرمیدن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) آرمیدن . آسودن . استراحت کردن . رجوع به آرمیدن شود.
-
نفس درست کردن
لغتنامه دهخدا
نفس درست کردن . [ ن َ ف َ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفس راست کردن . اندک آرام گرفتن . (آنندراج ). نفس تازه کردن . ماندگی درکردن . اندکی استراحت کردن و خستگی انداختن : صبا رسیده نماند آنقدر که آه کشم نفس درست نکرد آن زرَه ْرسیده ٔ ما.واضح (آنندراج ).
-
ماندگی افکندن
لغتنامه دهخدا
ماندگی افکندن . [ دَ / دِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رفع خستگی کردن . استراحت کردن . خستگی گرفتن . (به معنی متداول امروز). استجمام . (منتهی الارب ) : بیاسای تا ماندگی بفکنی به دانش مرا مغز و جان آکنی . فردوسی .بدم مانده ٔ راه و می خوردنم بدان بد که تا ما...
-
یله دادن
لغتنامه دهخدا
یله دادن . [ ی َ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) رها کردن . واگذاشتن . واگذار کردن . سر دادن . (یادداشت مؤلف ) : عشق بر دل قرعه زد چون دل نصیب او رسیدراه پیش او گرفتم دل به او دادم یله . مسعودسعد.|| تکیه دادن . تکیه کردن . به درازا به پشت تکیه به جایی نرم...
-
فرودآرمیدن
لغتنامه دهخدا
فرودآرمیدن . [ ف ُ رو رَ دَ ] (مص مرکب ) فروآرامیدن . فرودآرامیدن . آرام گرفتن . || ماندن و استراحت کردن : به یک روز ره بر فرودآرمیدببد تا جهان پهلوان دررسید.اسدی .
-
اعراس
لغتنامه دهخدا
اعراس . [ اِ ] (ع مص ) مهمانی عروسی نمودن و سور کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سور کردن . (آنندراج ). یقال : اعرس اعراساً؛ مهمانی عروسی نمود و سور کرد. (منتهی الارب ). ولیمه ساختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ). || آوردن زن را در خانه ٔ خود ...
-
چشم گرم شدن
لغتنامه دهخدا
چشم گرم شدن . [ چ َ / چ ِ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چشم گرم ساختن و چشم گرم کردن . (از آنندراج ). دیده گرم شدن . (آنندراج ). خواب رفتن اندک و اندکی خوابیدن . (ناظم الاطباء). ابتدای خواب . (فرهنگ نظام ).- گرم شدن چشم راحت ؛ کنایه از اندکی استراحت کردن ...
-
خسپانیدن
لغتنامه دهخدا
خسپانیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) استراحت کنانیدن و آرام کردن فرمودن . (ناظم الاطباء). خوابانیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). || خسپیدن کنانیدن . || اطفای آتش کردن فرمودن . (ناظم الاطباء). خاموش کردن . نشاندن آتش . فرونشاندن آتش و چراغ را. کشتن آتش . (یادداشت ب...
-
استراحة
لغتنامه دهخدا
استراحة. [ اِ ت ِ ح َ ] (ع مص ) استراحت . آسودن . برآسودن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). آسایش . آسودگی . آرامش . آرام . آرامی . آرمیدن . بیارامیدن . آسایش یافتن . آسایش جستن . استرواح . (منتهی الارب ). راحت . روح : و ما مثلنا و مثل الدّنیا الاّ کر...
-
فروآسودن
لغتنامه دهخدا
فروآسودن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) آسودن . برآسودن . استراحت کردن : در آن دیر کهن فرزانه شاپورفروآسود کز ره بود رنجور.نظامی . || خفتن . بخواب رفتن : زمین در سر کشیده چتر شاهی فروآسوده یکسر مرغ و ماهی . نظامی .رج__وع به آسودن شود.
-
استطابة
لغتنامه دهخدا
استطابة. [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استطابت . استطیاب . پاکی جستن . (منتهی الارب ). پاکی خواستن . (غیاث ). || پاک یافتن . (منتهی الارب ). || خوش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || خوشبودارکردن . (غیاث ). || موی زهار ستردن : استطاب العانة. || آب شیر...
-
قول
لغتنامه دهخدا
قول . [ ق َ ] (ع مص ) گفتن . || کشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): قال القوم بفلان ؛ کشتند فلان را. (منتهی الارب ). || غالب شدن . و از این معنی است : سبحان من تعطف بالعزو قال به ؛ ای غلب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سقوط کردن و افتادن...
-
فروکشیدن
لغتنامه دهخدا
فروکشیدن . [ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به زیر کشیدن . به پایین کشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : فروکشید گل سرخ روی بند از روی برآورید گل مشکبوی سر ز تراش . منوچهری . || آشامیدن با ولع و بلعیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : ایدون فروکشی بخوشی آن می حرام ...