کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استخراج کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اقتعال
لغتنامه دهخدا
اقتعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دور کردن گل رز را و پاشیدن آن را. (منتهی الارب ). دور کردن شکوفه ٔ رز را و استخراج نمودن آنرا. (ناظم الاطباء).
-
استنتاج
لغتنامه دهخدا
استنتاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب انتاج و استخراج نتیجه از مقدمات . || طلب فرزند کردن .
-
بیرون نویس کردن
لغتنامه دهخدا
بیرون نویس کردن . [ رون ْ، ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) از کتابی یا حسابی مطالب یا لغات یا ارقامی را برای مقصودی در جای دیگر نوشتن . عده ای از اقلام حسابی را جدا و جمع کردن . اقلام معلومی را از حسابی در جای دیگر نوشتن . (یادداشت مؤلف ). استخراج کردن مطلب ...
-
کشف کردن
لغتنامه دهخدا
کشف کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پرده برداشتن . روپوش از روی چیزی بر کنار کردن . از زیر سرپوش خارج کردن . (یادداشت مؤلف ). || آزمودن . روشن کردن : زهر نوع اخلاق او کشف کرد.خردمند و پاکیزه دین بود مرد. سعدی (بوستان ).بجای سکندر بمان سالهابه داناد...
-
استمناء
لغتنامه دهخدا
استمناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استخراج المنی . (زوزنی ). آب بیرون کردن خواستن . مشتو زدن . مشت زنی . خضخضة. استدعاء خروج المنی . (تاج المصادر بیهقی ). بیرون کردن منی . || در ایام منیة درآمده شمردن ناقة را. (منتهی الارب ). || به منی ̍ رسیدن .
-
نفتی
لغتنامه دهخدا
نفتی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به نفت . مربوط به نفت . رجوع به نفت شود. || نفت فروش . که نفت به مردم فروشد. || وسیله ٔ نفت سوز. ابزار گرم کردن و روشن کردن که با نفت کار کند: چراغ نفتی ، بخاری نفتی ، آبگرم کن نفتی . || نفت دار. نفت خیز.- مناطق نفتی ؛...
-
انباط
لغتنامه دهخدا
انباط. [ اِ ] (ع مص ) بآب رسیدن چاه کن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بآب رسیدن کاریزکن . (تاج المصادر بیهقی ). بآب رسیدن چاه کن و استخراج آن . (از اقرب الموارد). || آب برآوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برآوردن آب از چاه . (از اقرب الموارد)....
-
اثاره
لغتنامه دهخدا
اثاره . [ اِ رَ ] (ع مص ) اِثارت . یافتن قصاص . (منتهی الارب ). انتقام : وزارت به ابوالعباس داد و به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و اعتذار و استغفار بعد از اثارت ثار مرهمی است . (جهانگشای جوینی ). || برانگیختن . (منتهی ...
-
ملقمه
لغتنامه دهخدا
ملقمه . [ م َق َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) آلیاژ جیوه با فلزات است . (فرهنگ اصطلاحات علمی ). مأخوذ از عربی «ملغمه »، ترکیبی از جیوه با فلزی دیگر .(از لاروس ). ملغمه . و رجوع به ملغمه و ذیل آن شود.- ملقمه کردن ؛ روشی است برای استخراج طلا و نقره از کان...
-
تیله کن
لغتنامه دهخدا
تیله کن . [ ل َ / ل ِ ک َ ] (نف مرکب ) نامی است که برای پی گم کردن ، یهودان به حفاری شهرهای قدیم داده اند که از آنجاها اشیاء آنتیک قیمتی استخراج می کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حفار. آنکه زمین های خسف شده و مانند آن را کاود، یافتن اشیاء عتیقه را....
-
درست کردن
لغتنامه دهخدا
درست کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . مرمت کردن . (ناظم الاطباء). آماده کردن . || ترتیب دادن . (ناظم الاطباء). مقرر داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). تدوین کردن . تنظیم کردن : یکی بانگ برزد بر او مرد اُست که تو دفتر خویش کردی درست ؟ فردوسی .به...
-
بیرون کردن
لغتنامه دهخدا
بیرون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن . بدر کردن . برون کردن . خارج ساختن . اخراج کردن . نفی کردن . طرد کردن : کنون دشمن از خانه بیرون کنیم وزین پس بر این لشکر افسون کنیم . فردوسی .- بیرون کردن نوکری یا عضو اداره ای را ؛ اخراج کردن او را. عذر او ر...
-
نبش
لغتنامه دهخدا
نبش . [ ن َ ] (ع مص ) هویداکردن چیز پنهان . (فرهنگ نظام ) (از اقرب الموارد). پیدا کردن نهانی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آشکار کردن راز را. (از معجم متن اللغة). افشا کردن راز را.یقال : هو ینبش الاسرار. (از اقرب الموارد). ظاهر نمودن هر پوشیده . (فر...
-
ودع
لغتنامه دهخدا
ودع . [ وَ ] (ع اِ) قبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گور. (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود. || محوطه ای که گرداگرد گور باشد. (منتهی الارب ). گور یا محوطه ٔ گرداگرد آن . (آنندراج ) (اقرب المورد). || کلاکموش . وَدَع . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || هدف ....
-
انتجاف
لغتنامه دهخدا
انتجاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) آنندراج ). استخراج . (از اقرب الموارد). || همگی ِ شیر گوسپند را دوشیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دوشیدن تمام شیر را از پستان گوسفند. (از اقرب الموا...