اثاره . [ اِ رَ ] (ع مص ) اِثارت . یافتن قصاص . (منتهی الارب ). انتقام : وزارت به ابوالعباس داد و به اثارت و استحثاث اموال دست دراز کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و اعتذار و استغفار بعد از اثارت ثار مرهمی است . (جهانگشای جوینی ). || برانگیختن . (منتهی الارب ) : از اثارت نوایر ظلم و هیجان غدرابتدا کرد. (جهانگشای جوینی ). || گرد انگیختن . (مؤید) : از اثارت غبار و تزاحم امطار، متسوقه و اهل معاملات متأذّی میشدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || اثارة ارض ؛ شیار کردن زمین و کاشتن آن . (منتهی الارب ) . گاو راندن بر زمین . جفت راندن . شورانیدن زمین . (تاج المصادر). || روایت کردن . (تاج المصادر). || اثاره ٔ قرآن ؛ بحث کردن از علم قرآن . (منتهی الارب ). || ابر آوردن باد. میغ آوردن باد. (تاج المصادر). || استخراج : استخراج کل دقیق من معدنه و اثارة کل نفیس من مکمنه . (مروج الذهب مسعودی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.