کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسافلِ اعضا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسافل
لغتنامه دهخدا
اسافل . [ اَ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اسفل . پائین ترین ها. کمینها. (غیاث اللغات ). پائین ها. زبون تران . ضد اعالی . || سرینهای مردم . (غیاث ). سواءة : زن قدری زهر در ماشوره نهاد یک جانب در اسافل برنا... (کلیله و دمنه ). || شتران ریزه . (منتهی الارب ). ش...
-
جستوجو در متن
-
خون نشستن
لغتنامه دهخدا
خون نشستن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) خون آمدن از راه اسافل اعضا چنانچه در بواسیر و زحیر (این اصطلاحی است در تداول فارسی زبانان هند) : بلبل ازین غصه چنان خون نشست کز ته دم رنگ دگرگونه بست .امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح ُ رُ / ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان . (منتهی الارب ). ترتیزک . تره تندک . شب خیزک . شاهی . حرف ابیض . سفیداسفند. خردل سفید. خردل فارسی . خردل . سفندان تیز. تیز خردل . تخم ترتیزک . گنده . و بهندی ، هالون . (غیاث ). ثفاء....