کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازیر
لغتنامه دهخدا
ازیر. [ ؟زْ زی ] (اِخ ) نام یکی از دوازده پسر یعقوب : ز زلفا دو فرزند چون شیر بودیکی جادیه ، دیگر ازیر بود.شمسی (یوسف و زلیخا).
-
واژههای مشابه
-
آزیر
لغتنامه دهخدا
آزیر. (اِمص ، اِ) مماله ٔ آزار : در جهان چندانکه خواهی بیشمارنیستی ّ و محنت و آزیر هست وز فلک چندانکه خواهی بی قیاس نفرت آهو و خشم شیر هست . انوری .|| (ص ) آژیر. || (اِ) حوض . برکه . تالاب . اسطخر. || غلبه . زیادتی . || بانگ و فریاد. (برهان ).
-
واژههای همآوا
-
عزیر
لغتنامه دهخدا
عزیر. [ ع ُ زَ ] (اِخ ) نام پیغمبری ، و آن منصرف است جهت خفتش ، هرچند اعجمی است . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). کاهن ورهبر عبرانیان در قرن پنجم ق .م . که نزد مسلمانان بعنوان پیغمبر مشهور است و نام اصلی او عِزْرا میباشد.(از فرهنگ فارسی معین ). ...
-
عزیر
لغتنامه دهخدا
عزیر.[ ع َ ] (ع اِ) بهای گیاه دروده که علف زار فروخته شود. (منتهی الارب ). بهای گیاه دروده ٔ از علف زار. (ناظم الاطباء). بهای گیاه و علف هرگاه درو شود و مزارع آن فروخته شود. گویند: هل أخذت عزیر هذا الحصید؛ یعنی آیا بهای علف زار این حصید را گرفته ای ...
-
عذیر
لغتنامه دهخدا
عذیر. [ ع َ ] (ع اِ) طعام بنا. (منتهی الارب ). || مهمانی ختنة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طعامی که بعد از هر امر جدیدی بطریق شادمانی سازند و قریبان را بر آن خوانند. || (ص ) مرد عذرخواه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بهانه آرنده ...
-
عظیر
لغتنامه دهخدا
عظیر. [ ع ِظْ ی َرریا ع ِظْ ی َ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ). قصیر. (اقرب الموارد). || درشت اندام . (منتهی الارب ). قوی و سطبر. (از اقرب الموارد). || تند و ترنجیده . (منتهی الارب ). کَزّ. (اقرب الموارد). || بدخوی . (منتهی الارب ) (از اقرب المو...
-
عظیر
لغتنامه دهخدا
عظیر. [ ع ُ ظَ ] (اِخ ) چاههایی است از آن ضباب . و آبی است گوارا در سرزمین رمث بین قنة، که آن را عناقة گویند. (از معجم البلدان ).
-
آزیر
لغتنامه دهخدا
آزیر. (اِمص ، اِ) مماله ٔ آزار : در جهان چندانکه خواهی بیشمارنیستی ّ و محنت و آزیر هست وز فلک چندانکه خواهی بی قیاس نفرت آهو و خشم شیر هست . انوری .|| (ص ) آژیر. || (اِ) حوض . برکه . تالاب . اسطخر. || غلبه . زیادتی . || بانگ و فریاد. (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
غرش
لغتنامه دهخدا
غرش . [ غ ُ رِ / غ ُرْ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از غریدن . آواز بامهابت حیوانات . (فرهنگ رشیدی ). آواز کردن و هیبت . (غیاث اللغات ). آواز مهیب . غُرِّشت . (حواشی برهان قاطع چ معین ). آواز شیر و ببر و پلنگ و مانند آن . آواز رعد. غرنبه . (برهان قاطع). غری...
-
کتیب
لغتنامه دهخدا
کتیب . [ ک ِ ] (ع اِ) مأخوذ از کتاب بمعنی نوشته شده . اماله ٔ کتاب است و اماله گویندکه حرکت ما قبل الف را به کسر میل دهند بطرزی که الف بصورت یای مجهول پیدا شود در تلفظ مانند کتاب و کتیب و رکاب و رکیب و حساب و حسیب و اقبال و اقبیل . و در الفاظ فارسی ...
-
اسباط
لغتنامه دهخدا
اسباط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِبط. پسران پسر و پسران دختر. (غیاث ). فرزندان فرزند. || امم . || گروه ها از یهود.- اسباط بنی اسرائیل ؛ قبایل آن . (منتهی الارب ). فرزندان یعقوب پیغمبر علیه السلام . (مهذب الاسماء). امت موسی (ع ) زیرا که امت او اولاد دوازده ...
-
یعقوب
لغتنامه دهخدا
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ابراهیم . نام پسر اسحاق پیغمبر و او را اسرائیل نیز گویند و با عیصو از یک شکم زاییده شدند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام پیغمبری که پدر یوسف بود و این لفظ عبرانی است نه عربی . (آنندراج ) (غیاث ). یکی از انبی...