کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارمیندخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ارمین
لغتنامه دهخدا
ارمین . [ اَ ](اِخ ) (کی ...) نام پسر چهارم کیقباد و برادر کوچک کاوس . (برهان ) (جهانگیری ) (مؤیدالفضلاء) : نخستین چه کاوس باآفرین کی آرش دوم بد، سوم کی پشین چهارم کی ارمین ، کجا بود نام سپردند گیتی به آرام و کام .فردوسی .
-
ارمین
لغتنامه دهخدا
ارمین . [ اَ ن َ ] (اِخ ) اَرمینا. نام ارمنستان بزبان پارسی باستان (هخامنشی ). (ایران باستان ص 1452).
-
دخت
لغتنامه دهخدا
دخت . [ دُ ] (اِ) مخفف دختر. (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (لغت محلی شوشتر). دختر. (از آنندراج ). فرزند ماده . (یادداشت مؤلف ). بنت . سلیلة. (منتهی الارب ) : همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردارد ز اوی گرچه هر روز اندکی برداردش بافدم رو...
-
کی ارمین
لغتنامه دهخدا
کی ارمین . [ ک َ اَ ] (اِخ ) نام یکی از چهار پسر کیقباد است . (برهان ). نام پسر کوچکتر از چهار پسر کیقباد است . (ناظم الاطباء) : نخستین چو کاوس باآفرین کی آرش دوم بد، سوم کی پشین چهارم کی ارمین کجا بود نام سپردند گیتی به آرام و کام . فردوسی .رجوع به ...
-
توران دخت
لغتنامه دهخدا
توران دخت . [دُ ] (اِخ ) مصحف پوراندخت . رجوع به پوران دخت شود.
-
دخت عمران
لغتنامه دهخدا
دخت عمران . [ دُ ت ِ ع ِ ] (اِخ ) مریم علیهاالسلام . مادر عیسی پیغمبر. دختر عمران : عیسی آنک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دستریس دخت عمران آمده . خاقانی .ای زنده شده بتو تن مردم مانا که تو پور دخت عمرانی . ناصرخسرو.رجوع به دختر عمران شود.
-
دخت مریم
لغتنامه دهخدا
دخت مریم . [ دُ ت ِ م َ ی َ ] (اِ مرکب ) پوست درخت سنبهالوه چهال . سنبالوکی . (فهرست مخزن الادویة).
-
دخت نوش
لغتنامه دهخدا
دخت نوش . [ دُ ] (اِخ ) نام دختر کسری انوشیروان . اصل آن دخترنوش است معرب آن دختنوس و دخدنوس میباشد. (از قاموس ). رجوع به دختنوس شود.
-
فیروزبخت دخت
لغتنامه دهخدا
فیروزبخت دخت . [ ب َ دُ ] (اِخ ) ظاهراً نام دختر فیروز ساسانی است . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 95 شود.
-
پوران دخت
لغتنامه دهخدا
پوران دخت . [ دُ ](اِخ ) مشهور با باء فارسی و لکن در سکه های پهلوی باباء موحده است (بوران ) بدون کلمه ٔ دخت . رجوع شود به سکه های ساسانی تألیف دمرگان . بروایت شاهنامه وی دختر خسرو پرویزبن هرمزبن انوشیروان و ملکه ٔ ایران پس از قتل شهریار و پیش از آزر...
-
بوران دخت
لغتنامه دهخدا
بوران دخت . [ دُ ] (اِخ ) نام دختر خسروپرویز. (ناظم الاطباء). نام یکی از دختران پرویز. (از اشتینگاس ). و رجوع به پوراندخت شود.
-
پور دخت عمران
لغتنامه دهخدا
پور دخت عمران . [ رِ دُ ت ِ ع ِ ] (اِخ ) عیسی بن مریم : ای زنده شد بتو تن مردم مانا که تو پور دخت عمرانی . ناصرخسرو.رجوع به عیسی بن مریم شود.